دیوانهای با بمب اتم
انحراف در خصوصیسازی
هدیه دانشگاه آزاد به معلولان
بنیامین داستان را گرفت
نتوانستم بفهمم
بنیامین داستان را گرفت
فرمان حمله به مستندسازان جوان
متن کامل مناظره ملاقلی پور و عضو نهضت آزادی در دانشگاه شریف
دستور دکتر ولایتی برای بررسی سریع و عادلانه پرونده استاد تعلیقشده
|
تعداد بازدید : 0
مذاکره برای خرید موشک مجهز به کلاهک هسته ای نپذیرفتن پروتکل الحاقی وتلاش برای غنی سازی سه راهبرد هسته ای آل سعود
دیوانهای با بمب اتم
تعداد بازدید : 39
انبار تسلیحات خاورمیانه میخواهد هستهای هم بشود. عربستان میگوید تصمیم دارد برای کاهش وابستگی به نفت و تامین بخشی از نیازش به برق، تا سال2030، 16 رآکتور اتمی بسازد. اما اظهارات و تهدیدات محمد بنسلمان، ولیعهد سعودی نشان میدهد بخشی از برنامه ابتکاری او موسوم به چشمانداز ۲۰۳۰ که به موضوع فناوری هستهای اختصاص پیدا کرده، تنها محدود به استفاده صلحآمیز نخواهد شد و دامنه آن به تسلیحات هستهای نیز کشیده خواهد شد. ریاض در حالی که در ابتدای راه است و ماه گذشته مراسم آغاز اجرای اولین رآکتور تحقیقات هستهای این کشور را برگزار کرد، بر خلاف همسایه کوچک و دنبالهروی خود یعنی امارات، نهتنها حاضر به تعهد برای عدمانجام غنیسازی هستهای نشده بلکه پروتکل الحاقی را نیز نپذیرفته تا نگرانیهای بینالمللی از پنهانکاری بخشی از فعالیتهای هستهای ریاض قوت بگیرد. این پنهانکاریها در زمانی رخ میدهد که محمد بنسلمان ولیعهد و تقریبا مرد شماره یک عربستان سعودی است. عملکرد چند ساله او در راس حکومت سعودی در حمله به یمن و ماجرای قتل جمال خاشقجی در ساختمان کنسولگری عربستان نشان میدهد که او برای دستیابی به اهدافش به هیچچیز پایبند نیست. این جوان بیتجربه حالا و پس از تکهتکه کردن جسد خاشقجی با اره، به دنبال دستیابی به فناوریای است که اگر به سلاح هستهای منتهی شود، میتواند دنیا را ویران کند. تصور دستیابی ریاض به سلاح هستهای، آن هم در دورانی که بن سلمان ولیعهد است و احتمالا تا چند ماه دیگر پادشاه کشورش شود، بسیار ترسناکتر از دستیابی صدام به سلاح هستهای است. این ترس را نه منطقه، بلکه تقریبا تمامی متحدان ریاض نیز دارند. رژیم صهیونیستی که به گفته ترامپ، موجودیتش با حکومت سعودی پیوند خورده نیز از مخالفان دستیابی ریاض به انرژی هستهای است. با این حال، بنسلمان میخواهد راهش را ادامه دهد. اگرچه چشمانداز 2030 او تاکنون در بسیاری از حوزهها با شکست مواجه شده است، اما او در پروژه هستهای شدن عربستان، مصمم است. او میخواهد راهی را برود که سالها قبل، صدام با ساخت نخستین تاسیسات هستهای رفت. البته دیکتاتور عراق هرگز موفق نشد به فناوری و سلاح هستهای دست پیدا کند. حالا بنسلمان که بسیاری او را صدام جدید معرفی میکنند، همان مسیر را طی میکند. شاید اگر جنایتکاری همچون صدام، امروز زنده بود، به احترام محمد بنسلمان از جایش بر میخاست و کلاهش را از سر بر میداشت. حداقل در نیم قرن اخیر خاندان آلسعود، عربستان سعودی و جهان عرب، جاهطلب ماجراجویی همچون محمد بنسلمان را به خود ندیده است.
اولین زمزمهها درباره حرکت عربستان به سمت دستیابی به سلاح هستهای با فرار محمد خیلوی، دیپلمات سابق عربستانی در سازمانملل، در سال 1994 به آمریکا شنیده شد. خیلوی با انتشار صدهزار سند که از سفارت عربستانسعودی به دست آورده بود، اعلام کرد عربستان از سال 1975 و بهدنبال شکست اعراب در جنگ 6 روزه با اسرائیل در سال 1367، برنامهای تحقیقاتی را برای ساخت بمب هستهای و مقابله با اسرائیل آغاز کرده است. براساس اسناد او، عربستانسعودی پنجمیلیارد دلار از خزانهاش را به صدامحسین داده بود تا به ریاض یک سلاح هستهای بدهد. بین سالهای 1985 تا 1990 تا زمانی که صدام به کویت حمله کرد، پرداختها به شرطی انجام شد که اگر این پروژه موفق شود، برخی از بمبها به زرادخانه سعودی منتقل شود. اسناد خیلوی شامل رونوشتهای یک جلسه خلوت مخفی میان تیمهای نظامی عربستان و عراق طی یکسال قبل از حمله به کویت بود. این رونوشتها نشان میداد عربستانسعودی نقش تامینکننده منابع مالی برای برنامههای هستهای را برعهده داشته است. برای مشخص شدن موضوع، خوب است نگاهی به سابقه کمکهای مالی سعودیها در پروژههای کشورهای در تلاش برای هستهایشدن بیندازیم. شکستهای تحقیرآمیز اعراب در نبرد با رژیم صهیونیستی، حاکمان ریاض را به فکر دستیابی به فناوری هستهای و ساخت بمب اتم انداخت. آنها جسارت این اقدام را نداشتند و به همین خاطر بهعنوان سرمایهگذار در پروژه هستهای عراق وارد شدند تا درصورت دستیابی این کشور به بمب اتم، عربستان هم از مزایای این بازدارندگی بهرهمند شود. در سالهای پایانی دهه 70 عراق با فرانسه قرارداد ساخت یک نیروگاه 70 مگاواتی را که تمام هزینههای 260 میلیون دلاری آن توسط عربستان تامین میشد، منعقد کرد. نخستین و تنها رآکتور اتمی عراق با نام اوسیراک (خدای مرگ در مصر باستان) معروف به تموز در زمان حکومت صدام در ۱۸ کیلومتری جنوب شرقی بغداد ساخته شد. عراق از ایتالیا و برزیل اورانیوم غنیشده و اورانیوم تریاکسید جهت سوخت نیروگاه خرید. در سپتامبر 1980 عراق و فرانسه اعلام کردند آن میزان از اورانیوم که برای ساخت یک بمب اتمی کافی باشد به عراق فروخته شده است. در میانه جنگ ایران و عراق، صدام تهدید میکرد کشورش نخستین کشور عربی خواهد بود که علیه دشمنانش از سلاح اتمی استفاده میکند.
سالها بعد سرلشکر عراقی وفیق سامرایی در کتاب «ویرانی دروازههای شرقی» به نقل از فرستاده حکومت فرانسه در زمان ریاستجمهوری والری ژیسکاردستن نوشت: «فرانسه بهصورت جدی زمینههای اعطای یک بمب اتمی به عراق را بررسی میکند. میتوان برای مجبور کردن ایران به متوقف کردن جنگ، این بمب را به هدف مشخصی پرتاب کرد.» در 29 سپتامبر 1980 ایران نیروگاه هستهای عراق را بمباران کرد و باعث خروج فرانسویها از این تاسیسات شد. یکسال بعد هم رژیم صهیونیستی به تاسیسات هستهای عراق حمله و آن را بهطور کامل نابود کرد. در جنگ خلیجفارس در سال ۱۹۹۱، آمریکا بازماندههای آن را نابود کرد و ویرانههای این نیروگاه را نیز برچید و از عراق خارج کرد. بعد از انهدام این نیروگاه، عربستان مجددا تمایل خود را برای سرمایهگذاری جهت بازسازی این نیروگاه اعلام کرد اما عراق با وجود تحریمها، امکان فعالیت مجدد هستهای را نداشت و عربستان به هدف خود یعنی دستیابی به سلاح اتمی از طریق عراق نرسید.
بمباران تاسیسات اتمی عراق، آرزوی اتمی عربستان را بر باد داد. پادشاهان سعودی بهخوبی میدانستند آمریکا متحد اصلی آنان، حاضر به شکلگیری یک قدرت دارای سلاح اتمی در کنار رژیم صهیونیستی نیست؛ به همین دلیل سرویسهای امنیتی و اطلاعاتی سعودی بدون بهجا گذاشتن هیچ ردی از خود به کشورهای دارای سلاح هستهای یا کشورهایی که در مسیر اتمیشدن گام برمیداشتند، سفر میکردند تا بتوانند به فناوری یا سلاح هستهای دست پیدا کنند. در اواخر دهه 80 عربستانسعودی بهطور مخفیانه اقدام به خرید چند تیره موشک میانبرد دانگفنگ-3 از چین کرد. این موشکها که قابلیت حمل یک کلاهک دوتنی را داشتند، دارای حداکثر برد 3300 کیلومتر بودند. این موشک که برخی دقت آن را چهار هزار متر میدانند، یکی از کمدقتترین موشکهای بالستیک است که قابلیت استفاده متعارف علیه اهداف را دارا نیست. تا سال 1988، 50 تیره از این موشک به عربستان تحویل داده شد. اینکه چرا سعودیها در آن زمان چنین موشکی آنهم با تعداد بسیار کم را خریداری کردند درصورتی که این کشور میتوانست موشکهای با دقت بسیار بالاتر را خریداری کند، سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی را به مقصدی تاریک هدایت میکرد. همه راهها به پاکستان و عبدالقدیرخان دانشمند اتمی این کشور منتهی میشد. درست در روزهایی که سعودیها مخفیانه 50 موشک دست دوم از چین خریداری کردند، پاکستان حرکت خود به طرف سلاح اتمی را آغاز کرده بود و با تحریمهای سنگین غرب مواجه شد. این یک فرصت دوباره برای عربستانسعودی بود. سرمایهگذاری نزدیک به 300 میلیون دلاری آنان در عراق به نتیجه نرسید اما سرعت فناوری نظامی هستهای پاکستان خیلی تندتر از آن چیزی بود که صدام دنبال میکرد. با تحریم پاکستان به دلیل حرکت به سمت سلاح هستهای، عربستان از فرصت استفاده کرد و بخشی از خرج و مخارج این کشور را برای چند سال تضمین کرد. بدون کمکهای مالی عربستان، کشور فقیر پاکستان توان ایستادگی در برابر فشارها را نداشت. عربستان آشکار به پاکستان نفت رایگان یا ارزان و کمک مالی میکرد. سالها بعد حتی گفته شد که عربستان سرمایهگذاری هنگفتی برای دستیابی پاکستان به سلاح اتمی در این کشور کرده است. از آن زمان به بعد روند اعطای کمک به پاکستان دیگر هیچگاه از دستور کار مقامات سعودی خارج نشد. یک سال پس از نخستین آزمایش اتمی پاکستان و اعلام دستیابی به سلاح هستهای، سلطان بن عبدالعزیز آل سعود، وزیر دفاع وقت عربستان سعودی، از مرکز تحقیقات هستهای پاکستان بازدید کرد تا این موضوع مهر تاییدی بر نزدیکی روابط نظامی دو کشور باشد. در سالهای اخیر و بهواسطه برخی بدهبستانها، اسلامآباد همواره پیرو سیاستهای منطقهای و جهانی ریاض بوده است. ابراز علاقه شدید عربستان به توسعه روابط و کمکهای مالی به پاکستان، نگرانیهای بینالمللی را به دنبال داشته است. در ماهها و سالهای اخیر، بارها گزارشهایی درباره چشم دوختن عربستان به سلاحهای هستهای پاکستان مطرح شده است. مقامات پاکستانی بارها این موضوع را رد کردند اما هیچکس نمیتوانست تمایل شدید ریاض را برای داشتن چند بمب هستهای نادیده بگیرد. این تمایل سال 2009 در بالاترین سطح دربار سعودی به صورت شرطی مطرح شد.
ملک عبدالله، پادشاه وقت عربستان گفت درصورت دسترسی ایران به سلاح اتمی، عربستان نیز وارد این مسیر خواهد شد. چند سال بعد و در سال 2013 «بیبیسی» ادعا کرد عربستان سعودی در پروژههای سلاحهای هستهای پاکستان سرمایهگذاری مالی کرده است تا در ازای آن از پاکستان سلاح اتمی تحویل بگیرد و از این سلاحها در برابر تهدیدهای نظامی احتمالی دیگر کشورهای منطقه استفاده کند. هر دو کشور با هیاتهای نمایندگی رده بالایی از پژوهشگران، نظامیان و سیاستمداران در تلاشند تا راههای گسترش برنامه هستهای عربستان سعودی را مورد بررسی قرار دهند. عربستان سعودی همواره کوشیدهاست تا با دادن وام و کمکهای بلاعوض، نظر پاکستان را جلب کند؛ معمولا این کمکهای مالی تحت پوشش اعانههای نمادین مذهبی انجام میشوند. برای نمونه در سال ۲۰۱۴ میلادی ۲۰۰ تُن خرما به پاکستان هدیه دادهشد. عربستان سعودی حتی مذاکراتی برای خرید موشکهای بالستیک مجهز به کلاهک هستهای را با پاکستان داشته است. بعضی از نگرانیها همچنان حاکی است که عربستان سعودی، به دنبال جذب سلاحهای هستهای است، نه توسعه بومی. اکتبر 2013 آموس یالدین، رئیس سابق سازمان اطلاعات ارتش اسرائیل به صراحت اعلام کرد عربستان درگذشته پول سلاحهای اتمیاش را حساب کرده و فقط برای تحویل نیاز به مراجعه به پاکستان دارد. در ماه نوامبر، گری سیمور که تا مارس ۲۰۱۳ (اسفند ۱۳۹۱) مشاور باراک اوباما در زمینه مبارزه با گسترش سلاحهای هستهای بود، در برنامه نیوزنایت «بیبیسی» گفت: «من فکر میکنم سعودیها معتقدند نوعی تفاهم میان آنها و پاکستان وجود دارد و در بدترین حالت خواهند توانست از پاکستان سلاحهای اتمی دریافت کنند.» عربستان و پاکستان هر دو موضوع فروش سلاح هستهای را رد میکنند اما برخی شنیدهها حکایت از آن دارد که پاکستان و عربستان سعودی قراردادی را امضا کردهاند که براساس آن پاکستان در ازای دریافت نفت ارزان به عربستان سعودی، فناوری هستهای (سلاح هستهای) خواهد داد.
با روی کار آمدن عمرانخان در پاکستان، حجم کمکهای عربستانسعودی به این کشور افزایش چشمگیری داشت. پس از سفر عمرانخان، نخستوزیر پاکستان به عربستان، ریاض 12 میلیارد دلار تسهیلات به پاکستان داد که 9 میلیارد دلار از تسهیلات بهصورت صادرات نفت و سهمیلیارد دلار نیز بهصورت نقدی است. این حجم بخشش سعودیها چندماه پس از آن صورت گرفت که محمدبنسلمان، ولیعهد سعودی در 15 مارس 2018، در یک مصاحبه تلویزیونی با شبکه «سیبیاس» در ایالات متحده آمریکا ادعا کرد اگر ایران در ساخت جنگافزار هستهای به توفیق دست پیدا کند، آنهاهم بهسرعت بمب هستهای به دست خواهند آورد. او البته اشارهای نکرد که این تسلیحات هستهای را چگونه و با چه سرعتی به دست خواهد آورد، اما براساس آنچه گفته شد، پاکستان محتملترین گزینه پیش روی سعودیهاست. این کشور که همکاریهای نظامی گستردهای با عربستان دارد، همیشه مورد توجه حاکمان ریاض بهعنوان مهمترین متحد منطقهای غیرعرب شناخته شده است. تلاش عربستان برای حمایت از پاکستان در روزهایی که آمریکا به بهانههای مختلف کمکهای خود به این کشور را کاهش میدهد، بیدلیل نیست. شاید همین مساله نیز باعث شده اپوزیسیون منتقد نخستوزیر از وی بپرسند که ریاض در ازای این کمکها چه شرطی برای اسلامآباد گذاشته است؟ این حاتمبخشی 12 میلیارد دلاری عربستان قطعا بیارتباط با قدرت هستهای پاکستان نیست. بنسلمان که سال گذشته یک قرارداد 110 میلیارد دلاری با دونالد ترامپ به امضا رساند، بدش نمیآید یک قرارداد چندصدمیلیاردی را با پاکستان برای خرید چند سلاح هستهای امضا کند. انحراف در خصوصیسازی
بررسی ریشه اوضاع نابسامان برخی کارخانهها نشان میدهد اطلاعات دقیقی از اهلیت افرادی که کارخانهها به آنها واگذار شده وجود ندارد، تاکنون حتی یک برگ از قراردادهای واگذاری این مجموعهها منتشر نشده است.
تعداد بازدید : 17
بررسی و تحلیل روند خصوصیسازی در ایران نشان میدهد با وجود گذشت چند سال از ابلاغ قانون اجرای سیاستهای اصل ۴۴ و واگذاریهایی که انجام شده، متاسفانه نهتنها اهداف مشخصشده در قانون تحقق نیافته، بلکه آن تعداد از بنگاههای واگذار شده به بخش خصوصی نیز با حواشی متعددی روبهرو بوده و در اغلب مواقع خصوصیسازی بهمعنای واقعی آن رخ نداده است. موضوع خصوصیسازی و کوچکشدن دولت از سال 1380 با تاسیس سازمان خصوصیسازی آغاز شد. از سال 1385 قانون اجرای سیاستهای کلی اصل 44 قانون اساسی برای اجرای صحیح خصوصیسازی، از سوی مجلس شورای اسلامی تصویب شد. خصوصیسازی معمولا از طریق برگزاری مزایدههای رقابتی انجام میگیرد و شرکتی که بیشترین قیمت را پیشنهاد دهد برنده مزایده میشود. بدیهی است هرچه این مزایدهها رقابتیتر باشند، شرکت دولتی به قیمتی نزدیکتر به قیمت واقعیاش فروخته میشود. خصوصیسازی در قالب رد دیون یکی از قوانینی بود که در میان قوانین مربوط به خصوصیسازی به تصویب رسید و طی دوران دولتهای نهم و دهم، حدود 20 هزار میلیارد تومان سهام بابت رد دیون به نهادها و سازمانهای طلبکار واگذار شد. اما با آغاز فعالیت دولت یازدهم رد دیون، بهجز یک مورد در سال 1392 که مصوب دولت دهم بود، به کلی کنار گذاشته شد. مجلس شورای اسلامی نیز با اصلاح قانون اجرایی سیاستهای کلی اصل ۴۴ در ابتدای سال ۱۳۹۳ واگذاری رد دیون را بهصورت انتقال مستقیم سهام ممنوع اعلام کرد که با تصویب این قانون و مصوبهای که هیات وزیران در سال 1394 به تصویب رساند، خصوصیسازی در قالب رد دیون به کلی ملغی شد. اما بررسی کارنامه واگذاریهای دولتهای یازدهم و دوازدهم در سالهای 93، 94، 95 و حتی 96 گویای این نکته است که دولت حسن روحانی یکی از ضعیفترین عملکردها را در اجرای سیاست خصوصیسازی در کشور از ابتدای شروع این سیاست در سال 80 تاکنون داشته است. بهعبارت دیگر میتوان گفت سال 93 نهتنها پایان واگذاریها در کشور نبوده بلکه بهدلیل ناکارآمدی و نبود وجود اراده در دولت یازدهم، واگذاری سهام دولتی در سالهای 94، 95 و 96 تمدید شده است و آنطور که پیشبینی میشود امیدی نیز به پایان واگذاریها وجود ندارد. مصداق بارز این سخن اقدام سازمان خصوصیسازی برای قراردادن نام ۶۳۱ بنگاه در فهرست واگذاریهای سال ۹۷ است.
اعتصاب کارکنان و کارگران شرکت کشت و صنعت نیشکر هفتتپه که بهدنبال سوءمدیریت مدیر و بروز مشکلات اقتصادی برای کارگران این کارخانه طی یکماه اخیر خبرساز شده بود، نمونه بارزی از واگذاریهای اشتباه دولت در سالهای اخیر بوده است. شرکت کشت و صنعت نیشکر هفتتپه در سال 1340 و در 14 کیلومتری شهر شوش و 10 کیلومتری معبد چغازنبیل فعالیت رسمی خود را آغاز کرد. این شرکت در سال 1354 رسما با نام شرکت، دارای اختیار انجام عملیات کشاورزی برای تولید نیشکر و ایجاد صنایع و فرآوردههای وابسته ثبت شد و در سال 91 پروژه بازسازی و نوسازی تجهیزات مکانیکی با هدف افزایش تولید شکر، برعهده شرکت نوسازی صنایع ایران قرار گرفت. تا سال 94 این شرکت یکی از بزرگترین کارخانههای صنعتی استان خوزستان محسوب میشد و بهصورت دولتی و تحت اختیار دولت اداره میشد. در 27 مهرماه 1394، روابطعمومی سازمان خصوصیسازی خبر مزایده این شرکت را منتشر کرد.
در آگهی مزایده این شرکت آمده بود: «بلوک ۱۰۰ درصدی سهام شرکت کشت و صنعت نیشکر هفتتپه شامل ۱۹۴ میلیون و ۷۴۱ هزار و ۳۳۳ سهم به قیمت پایه هر سهم ۱۱ هزار و ۲۳۱ ریال و ارزش کل پایه دوهزار و ۱۸۷ میلیارد و ۱۳۹ میلیون و ۹۱۰ هزار و ۹۲۳ ریال بهصورت پنج درصد نقد و مابقی اقساط هشتساله در 30 آذرماه امسال به مزایده گذاشته میشود.» سرانجام این شرکت دولتی در بهمنماه 1394 و طی یک فرآیند در سازمان خصوصیسازی به دو جوان 28 ساله و 31 ساله که توانستند در مزایده، این شرکت را خریداری کنند واگذار شد. این واگذاری از همان ابتدا با اعتراضات کارکنان و کارگران این شرکت بهنحوه واگذاری روبهرو شد. این اعتراضات بر دو محور استوار بود؛ نخست آنکه عدهای معتقد بودند زیانده بودن شرکت در زمان واگذاری به این دلیل مطرحشده که خریداران، شرکت را با مبلغ کمتری خریداری کنند. دوم اینکه این سوال مطرح شد که آیا دو جوان 28 ساله و 31 ساله اهلیت خرید چنین شرکت بزرگی را داشتهاند؟ کارشناسان اقتصادی میگویند وقتی پنج درصد از ارزش 218 میلیارد تومانی کشت و صنعت نیشکر هفتتپه با اقساط هشتساله و با احتساب یک سال تنفس بدون هماهنگی با مسئولان استان به دو فرد بدون کارنامه موفق اقتصادی واگذار میشود، تبعات اجتماعی آن چیزی جز اعتراضهای کارگری و اقدامهایی که به ناهنجاریها انجامیده است، نیست.
شرکت آلومینیوم المهدی و هرمزآل نیز جزء شرکتهایی است که واگذاری آن به بخش خصوصی ضربه سنگینی به صنعت آلومینیومسازی کشور وارد کرد. این شرکت در تیرماه سال 69 با هدف تولید سالیانه ۳۳۰ هزار تن شمش آلومینیوم (در سه فاز) و در منطقه ویژه اقتصادی صنایع معدنی و فلزی خلیجفارس در ۱۸ کیلومتری غرب شهر بندرعباس تاسیس شد و در خردادماه سال ۱۳۸۵ عملیات اجرایی خط دو (هرمزآل) با سرمایهگذاری اولیه ۴۰۰ میلیون یورو و ۲۰۰ میلیارد تومان به این مجموعه افزوده شد. واگذاری شرکت آلومینیوم المهدی-هرمزآل به بخش خصوصی در اسفند سال ۱۳۹۳ رقم خورد. بهدنبال برگزاری مزایده در بورس، المهدی و هرمزآل به قیمت 910 میلیارد تومان به شرکت فروآلیاژ گنو واگذار شد. با انتقال مجتمع آلومینیوم المهدی به شرکت فروآلیاژ گنو قرار شد خط جدیدی با ظرفیت نهایی یکمیلیون تن در این کارخانه ایجاد شود. اطلاعات چندانی درباره شرکت فروآلیاژ گنو در فضای مجازی وجود ندارد اما همان اطلاعات کم نیز نشان میدهد زمینههای فعالیت این شرکت شامل وسایل نقلیه زمینی، هوایی، آبی، ماشینآلات راهسازی و استخراج معدن و قطعات مربوطه، فلزات معمولی و مصنوعات وابسته میشود. شرکت هپکو که در زمینه تولید تجهیزات سنگین فعالیت میکند بهعنوان اولین و بزرگترین کارخانه تولید ماشینآلات راهسازی در ایران و خاورمیانه در سال 1353 با سرمایهگذاری بخش خصوصی و با هدف تولید ماشینآلات راهسازی تاسیس شد و در سال 1354 تحت لیسانس شرکتهای اینترنشنال هاروستر آمریکا، پوکلین و لوکومو فرانسه، ساکایی ژاپن و دایناپاک سوئد تولید ماشینآلات راهسازی را آغاز کرد. در سال 1357 و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران شرکت هپکو تحت پوشش سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران ایدرو قرار گرفت. در پی اجرای سیاستهای اصل ۴۴ شرکت هپکو در سال ۸۵ به بخش خصوصی واگذار شد. به تعبیر کارشناسان، این واگذاری سیاهترین خصوصیسازی تاریخ ایران شناخته میشود. این شرکت بعد از واگذاری نادرست به بخش خصوصی بهدلیل سوءمدیریت و ایجاد شرکتهای مستقل از آن که سوددهی لازم را نداشتند، دچار بحران شد و در سالهای اخیر این مشکلات به اوج خود رسید. از سال ۹۳ مرکز استان مرکزی بارها شاهد تجمعات کارگران شرکت هپکو بوده که برای رساندن صدای خود به گوش مسئولان در میدان اصلی شهر و جلوی استانداری مرکزی تجمع کردند. حتی زمانی کارگران این شرکت با اعتراض در روزهای پیاپی و نشستن روی ریل راهآهن شمال-جنوب بار دیگر اعتراض خود را نسبت به مشکلات این شرکت و عدم پرداخت حقوق و معوقات خود اعلام کردند. در سه سال اخیر مشکلات هپکو به اوج خود رسیده بود تا حدی که با وجود ظرفیت بالای این شرکت برای فعالیت در سه شیفت و در هر شیفت هزار نفر، متاسفانه بهجای افزایش تعداد کارگران، نیروی کار این شرکت از سال ۸۶ به بعد از ۲۴۰۰ کارگر به ۹۰۰ نفر رسید. بنابراین شرکتی که ظرفیت تولیدی آن برابر ۲۰۰۰ دستگاه بود، تولید خود را به ۱۰۰ دستگاه محدود کرد.
بهدنبال اتفاقات رخداده در شرکت هپکو، برخی نمایندگان مجلس در جلسه کمیسیون نظارت بر اجرای اصل ۴۴ قانون اساسی راجع به تشریح نحوه واگذاری شرکت هپکو اعلام کردند واگذاری این شرکت تنها با مبلغ ۱۰ میلیون تومان و بدون تضمین انجام شده است! مضاف بر اینکه در ابتدای واگذاری، فرد خریدار تلاش کرد با فروش اموال مازاد کارخانه، بدهی دولت را پرداخت کند که این اقدام یک تخلف محسوب میشود. بررسیهای انجامشده توسط اعضای فراکسیون کارگری مجلس شورای اسلامی نشان میدهد سازمان خصوصیسازی در واگذاری شرکت هپکو نظارت کافی نداشته است. گروه ماشینسازی تبریز که بهتازگی و در خردادماه سال جاری به جمع بنگاههای خصوصی پیوسته است، یکی از بزرگترین کارخانههای تولیدکننده انواع ماشینهای صنعتی مانند ماشینابزار، کمپرسورهای صنعتی، پمپهای آب و ماشینآلات نساجی محسوب میشود. این شرکت پس از ماشینسازی اراک دومین ماشینسازی بزرگ ایران محسوب میشود. شرکت ماشینسازی تبریز براساس لوایح بودجه سال 94، 95 و 96 کل کشور که در حکم اظهارنامه رسمی دولت است، در زمره شرکتهای دولتی وابسته به دولت اعلام شده است. سازمان خصوصیسازی در خردادماه امسال ۱۰۰ درصد سهام شرکت ماشینسازی تبریز را بههمراه املاک واقع در منطقه ایلگلی این شهر، به وکالت از سوی صندوق بازنشستگی کارکنان فولاد به بخش خصوصی واقعی واگذار کرد. این در حالی است که واگذاری گروه ماشینسازی تبریز در سکوت کامل خبری انجام و تنها به انتشار خبری کوتاه از آن در پایگاه خبری سازمان خصوصیسازی اکتفا شد. واگذاری شرکت ماشینسازی به صندوق بازنشستگی کارکنان فولاد در قالب رد دیون دولت انجام شده بود، اما این واگذاری نتوانست مشکلات مبتلا به شرکت را در سالهای گذشته حل و فصل کند. البته واگذاری گروه ماشینسازی از همان ابتدای طرح آن با انتقادهای زیادی مواجه بود، بهویژه اینکه مخالفان معتقد بودند متقاضیان خرید این شرکت نه برای خود آن، بلکه در اصل به تملک مجتمع مسکونی گرانقیمت گروه در یکی از مناطق خوب تبریز علاقهمندند. مخالفان واگذاری گروه ماشینسازی تبریز همچنین با اشاره به دیرینه آن بهعنوان صنعت مادر و شناسنامه صنعت آذربایجان، بر لزوم احراز اهلیت متقاضیان خرید این واحد 50 ساله تاکید داشتند. این شرکت بزرگ ماشینسازی در حالی واگذار شد که نماینده مردم تبریز در مجلس ادعای سازمان خصوصیسازی را خلاف واقع دانست و اعلام کرد برخلاف ادعای سازمان خصوصیسازی شرکت ماشینسازی تبریز تا قبل از واگذاری به بخش خصوصی، مجموعهای دولتی بوده و صندوق حمایت و بازنشستگی کارکنان فولاد در شرکت مذکور مالکیتی نداشته و نمیتوانسته وکالتی مجوز فروش این شرکت را اعطا کند. شاهد این ادعا نامه شماره 12916134 مورخ 26/5/1395 مدیرعامل موسسه صندوق حمایت و بازنشستگی کارکنان فولاد است که صراحتا اعلام میکند، شرکت ماشینسازی تبریز متعلق به صندوق فولاد نبوده و این صندوق در انتخاب شرکت مزبور قیمتگذاری و نحوه فروش آن هیچگونه دخل و تصرفی نداشته است. در نتیجه این واگذاری از نوع واگذاری اموال دولتی به بخش خصوصی ذیل اصل 44 قانون اساسی بوده و همه شرایط این نوع واگذاری باید لحاظ میشده که متاسفانه بهدلایل غیرمعلومی شرایط اساسی این واگذاری رعایت نشده است. علاوهبر این شرکت ماشینسازی تبریز به مبلغ 688 میلیارد تومان یعنی تقریبا معادل قیمت کارشناسیشده آن در سال 1394 واگذار شده است و با وجود افزایش بهای املاک و مستحدثات و ماشینآلات، از سال 1394 تا 1397 بهای مجموعه مذکور هیچ تفاوتی نکرده است.
نکته قابل توجه در واگذاری این شرکت دولتی به بخش خصوصی اینکه شرکت ماشینسازی تبریز تا قبل از واگذاری حدود 30 نوع ماشینافراز تولید کرده است که تولید تمام ماشینآلات با لیسانس و مجوز کشورهای خارجی چکو اسلواکی، آلمان و تایوان انجام میشده و درصورت امکان تاسیس مجدد چنین کارخانهای باید میلیونها دلار صرف خرید لیسانس تولید این ماشینآلات کرد که متاسفانه بهای فناوری تولید در ارزیابی شرکت مدنظر قرار نگرفته است. هدیه دانشگاه آزاد به معلولان
تعداد بازدید : 11
دکتر طهرانچی در روز جهانی معلولان خبر داد: دانشگاه آزاد اسلامی واحد دانشگاهی ویژه معلولان را با عنوان «واحد بین المللی فرشتگان» با محوریت ناشنوایان راهاندازی میکند. بنیامین داستان را گرفت
تعداد بازدید : 22
وضعیت جالبی است، اینکه برای تبدیلشدن به یک منتقد اجتماعی نیازی به گذراندن مراتب علمی و کارشناسی نیست و میشود صرف حضور در سینما و بازیکردن در فیلم و... خود را بهعنوان یک منتقد اجتماعی به جامعه معرفی کرد؛ منتقدی که هم ناراضی است، هم انتقاد میکند و هم نسخه میپیچد، حوزه تخصصیاش هم فرقی ندارد، هر جایی و در هر حوزهای که بتواند جماعتی را با خود همراه کند و بر افکارعمومی اثر بگذارد، ورود میکند. حالا این اظهار و انتقاد چه در حوزه سیاسی باشد، چه اجتماعی و چه اقتصادی فرقی نمیکند. البته اینجا ملاحظهای هم وجود دارد و آنهم این است که این جماعت چون عقبه اجتماعی برای خود دست و پا کردهاند امکان انتقاد از خود را صفر میدانند و بهزعم خودشان نباید آنها را نقد کرد. چهارشنبه گذشته روزنامه «فرهیختگان» در گزارشی با عنوان «بخشی از جان و تنم» به بررسی وضعیت سلبریتیها و بازیگرانی پرداخت که یا خودشان در خارج از کشور سکونت دارند یا فرزندانشان را در کشوری غیر از ایران به دنیا آوردهاند. غرض از نگارش این گزارش واکاوی چرایی سکونت یا تولد فرزندان این افراد در خارج از کشور نبود بلکه دقیقا نقد همان گزارهای بود که در ابتدا عنوان شد، نقد منتقدان اجتماعی که خود به آن چیزی که تبلیغ میکنند و شعار میدهند، الزامی ندارند و حتی در بسیاری از موارد خودشان در کشور و جامعه حضور ندارند ولی به هر طریقی تلاش میکنند روی آن اثر بگذارند. یک روز با شعار ایرانایران، یک روز با دغدغههای اقتصادی و یک روز هم در جایگاه یک مصلح اجتماعی. این انتقاد رسانهای که از سوی «فرهیختگان» صورت گرفت و گزارشی که منتشر شد همچون بسیاری دیگر از انتقادهاست و شبیه به آن نقدی است که بارها توسط همین روزنامه به یک مدیر اقتصادی دولت وارد میشود که چرا خودش شرکت خصوصی دارد، به یک مسئول بلندپایه نظامی وارد میشود که چرا در یک خانه چند هزار متری در بهترین جای تهران سکونت دارد، به وزیر بهداشت وارد میشود که چرا خودش بیمارستان خصوصی دارد و تمام کنشهای این حوزه را با توجیهات اقتصادی تنظیم میکند و درنهایت به مدیران دوتابعیتی وارد میشود که در جایگاههای مختلف سیاسی کشور مسئولیت دارند و ذیل بیتوجهی و عدمشفافیت دولت دوازدهم به وضعیتشان رسیدگی نمیشود. فلذا نقد دقیقا به شعار وطنپرستی و ایران من وطن من است که هم از سوی دوتابعیتیها با هر جایگاهی و هم از سوی سلبریتیهای خارجنشین پذیرفته نیست. بعد از انتشار گزارش «بخشی از جان و تنم»، برخی از این منتقدان اجتماعی و سلبریتیها با انتشار متن، تصویر و کلیپهایی عصبانیت خود را اعلام کردند و با صغری و کبری چیدنهای مختلف سعی در انحراف هدف اصلی گزارش داشتند. اینکه نوشتن چنین گزارشی گرهی از مشکلات موجود باز نخواهد کرد، اینکه حالا با فرزندمان چهکار کنیم آن را قورت بدهیم و دوباره در ایران به دنیا بیاوریم و... بخشی از این انتقادات بود، درست هم بود و ما همچنین قصدی نداشتیم، اما به اتفاق میتوان ادعا کرد که کنشهای جو زده و به دور از منطق همین چهرهها چه اثرات مخربی بر جامعه داشته و گذاشته است. روز گذشته بنیامین بهادری، خواننده پاپ که البته خودش هم از جمله کسانی بود که پس از تولد اولین پسرش در خارج از کشور انتقاداتی به او شد، در صفحه شخصی خود و پس از تولد سومین فرزندش متن جالبی را به اشتراک گذاشت؛ نوشتهای از ماجرای تولد اولین پسرش در آمریکا و فرزند جدیدش در ایران، او نوشت: اقامت و شناسنامه و این حرفا پشیزی واسه من ارزش نداشته و نداره. دختری برای اولینبار میخواد مادر بشه احساس اینکه پیش خانوادهاش باشه احساس اینکه پزشک اون کشور براش قابل اعتمادتره و درست یا غلط از بیمارستانهای ایران میترسه... اینها دلایل من برای موندن تو آمریکا و به دنیا اومدن اولین پسرم در اون کشور بود. از نوروز نود و هفت وقتی فهمیدیم که دوباره مسافری خواهیم داشت تماااااام تلاشم رو کردم تا اینبار همه و مهمتر از همه شایلی رو راضی کنم که این کوچولو رو تو ایران به دنیا بیاریم. خیلی رو این پروژه کار کردم و وقت گذاشتم تا قلبا رضایت داد برای موندن در ایران و تجربه زایمان در کشور خودمون. (توضیحش زیاد جالب نیست؛ ولی برای خانواده ما و با توجه به شرایط و امکاناتی که در آمریکا داریم، کل مخارج این پروسه در اونجا کمتر از اینجاست حتی با همین دلار چاق) امروز تو بیمارستان فرمانیه پرستارها به شوخی میگفتند که چرا بین دو برادر تبعیض قائل شدین و مثلا بعدها که این کوچولو بزرگ شد نگه که چرا منو تو آمریکا به دنیا نیاوردین؟؟ جوابم کوتاه بود: «همه ما باید کاری کنیم وقتی این دوتا بزرگ شدند، بنسان اعتراض کنه که چرا منو تو ایران به دنیا نیاوردین!» این شدنیه که حس خودباوری اونقدر در ما شکوفا بشه تا هر کدوممون در هر جایگاهی که هستیم بهترین خودمون باشیم و هر کدوم اول از خودمون شروع کنیم و جامعه و شهر و کشور خودمون رو طوری بسازیم که داشتن یا نداشتن شناسنامه خارجی موضوع پیش پا اُفتادهای بشه.
پیش از این هم احسان کرمی مجری تلویزیون در واکنش به سام درخشانی که تولد فرزندش در خارج از کشور و تابعیت دومش را هدیه بزرگ تولدش خطاب کرده بود، گفت: «بهعنوان یک ایرانی که در آمریکا هستم سخنان آقای درخشانی در رسانههای غیرسیاسی اینجا بسیار بازتاب بدی داشت. تولد بچه در خارج از کشور هیچ افتخاری نیست، افتخار این است که ما ایرانی هستیم. هزاران هزاران جوان خونشون رو برای این وطن ندادن که من بگم هدیه بزرگی به بچم دادم که در خارج از کشور زندگی کنه و...» سرمقاله/
نتوانستم بفهمم
تعداد بازدید : 48
رونمایی و پخش مستند «راه طیشده» به کارگردانی علی ملاقلیپور و تهیهکنندگی محمدامین نوروزی 29 آبان در تالار سوره حوزه هنری با حضور هنرمندان، محققان و طرفداران مهندس بازرگان با حاشیهها و بازتابهای زیادی همراه بوده است. نام این مستند یعنی «راه طیشده» از عنوان یکی از مهمترین کتابهای بازرگان به همین نام گرفته شده است. ساخت و رونمایی از مستندی درمورد افکار و اندیشههای مهندس مهدی بازرگان بهعنوان روشنفکر دینی، سیاستمدار و نخستوزیر دولت موقت ایران در سال 1357، آنهم به کارگردانی رسول ملاقلیپور با حمایت مرکز مستند سوره و مرکز آفرینشهای فرهنگی و هنری بسیج، از مهمترین خبرهای سیاسی و فرهنگی بود که با توجه به «ارزشهای مهم خبری» و دیدگاههای مختلف پیرامون آن، منشأ خبرها و حاشیههای مهم دیگری شده است که هنوز هم ادامه دارد. نخستین حاشیه خبری قابلتامل، اعتراض برخی طرفداران مهندس بازرگان بهمحتوای این مستند و بحث و جدل میان سازندگان آن با طرفداران ملی و مذهبی در جریان نمایش این مستند شکل گرفته است. از فردای آن روز و حتی قبل از رونمایی، رسانههای مختلف ازجمله خبرگزاریها، سایتها و روزنامهها با تیترهایی مانند طوطی و بازرگان، ممنوعالجشنواره، تحریف تاریخ و... آن را پوشش دادهاند. علاوهبر انتشار گسترده این موضوع مهم خبری در روزنامههای «فرهیختگان»، «وطن امروز» و «سازندگی»، ماهنامه «صدا و سازندگی» نیز در شمارههای اخیر خود تصویر بازرگان را روی جلد خود منتشر و ابعاد مختلف مستند «راه طیشده» را بررسی و تحلیل کرده است. نامه محمدنوید بازرگان، فرزند مهندس بازرگان به رسول ملاقلیپور و پاسخ ایشان هم بهلحاظ خبری موضوع را داغتر کرده است. صرفنظر از محتوا و دیدگاههای مختلف درمورد این مستند، نکته عجیب، نوع پوشش خبری مستند «راه طیشده» در شبکه «بیبیسی فارسی» در دوم آذر و مواضع مسعود بهنود در برنامه مرور مطبوعات هفته این شبکه است. بهنود در این برنامه با اشاره به تیتر روزنامه «فرهیختگان» درمورد موضوع مستند «راه طیشده»، این موضوع را با وجود ارزشهای مختلف خبری و پوشش گسترده آن در رسانههای مختلف، «یک مساله قدیمی و برای 40 سال پیش» دانست و تاکید میکند که «امروزه هیچ ضرورتی برای پرداختن به این موضوعات وجود ندارد.» بهنود در این برنامه با پنهانشدن پشت «ژست حرفهایگرایی» خود به موضوع تغییر مدیریت دانشگاه آزاد اسلامی و متعاقب آن تغییرات در این دانشگاه اشاره میکند و میگوید: «روزنامه «فرهیختگان» مدتی که همه میدونن بعد از تغییراتی که در دانشگاه آزاد اسلامی داده شده و این روزنامه که روزنامه خوبی هم بود بعد از اینکه سردبیرش که رفت مدت مدیدی زندانی شد بعد خب تغییر سمت داد. این تغییر صورت دادن، اشکالی ندارد ولی شما یک روزنامه را که هر روز منتشر میشود تبدیل کنید که تیتر یکش بشه یک گزارشی که مال 40 سال پیشه، یعنی این حرف که مجاهدین پیرو بازرگان بوده... دلیل اینکه الان یک روزنامه خبری روز، این گزارش را بکنه تیتر یکش، من «نتوانستم بفهمم» واقعا هیچ دلیلی نداره فقط داریم به سالگرد انقلاب نزدیک میشویم، میتونه این دلیلش باشه. یک گزارشی که تهیه کرده یکی از اعضا، یک گزارشی است راجع به وقایعی که اون زمان اتفاق افتاده؛ یه برداشتی از تاریخ معاصر که صدها بار نوشته شد حداکثرش میتونه یه مقالهای بشه بره صفحه آخر.» درمورد مطالب آقای بهنود چند نکته یادآوری میشود: موضوع «خبری» و درمورد ساخت مستند درباره شخصیتی مهم از کارگردانی معروف است که بهتازگی ساخته و رونمایی شده است. عجیب است که جناب بهنود از مستند اطلاع نداشته باشد و آن را به سالگرد انقلاب اسلامی نسبت دهد. اگر موضوع قدیمی بوده و به تعبیر آقای بهنود مطالبی که 40 سال قبل صدها بار گفته شده و گزارشی از یک فرد در روزنامه «فرهیختگان» بود، این همه بازتاب در مطبوعات، خبرگزاریها و فضای مجازی و حدود سه هفته بحثهای داغ پیرامون آن، محل تامل است. ضمن اینکه جناب بهنود حتما اگر مصاحبه را مطالعه میکرد متوجه میشد مطلب فرهیختگان «مصاحبه خبری» اختصاصی با کارگردان مستند است نه «مقاله یا گزارش یا برداشت یک فرد از تاریخ معاصر.» بعد از پیدایش رادیو در سال 1922 و تلویزیون در سال 1936، مطبوعات حرفهای برای ادامه حیات موثر به تولید خبر و مصاحبه و گزارش اختصاصی و تحلیل و تفسیر اخبار روز در مرحله بعد روی آوردهاند. روزنامه «فرهیختگان» هم در موضوع مستند «راه طیشده» با کارگردان این مستند مصاحبه اختصاصی و نکات مهمی را خبری کرده است. رسانهها برای تولید و انتشار اخبار از روشهای مختلفی استفاده میکنند که میتوان از مشاهده، مطالعه منابع و مستندات، «مصاحبه» و تلفیقی از روشهای مذکور نام برد. بدیهی است حجم زیادی از خبرهایی که تیتر اول روزنامهها و هدلاینرادیو و تلویزیون را تشکیل میدهند از طریق مصاحبه با افراد مختلف ازجمله شخصیتهای هنری گرفته میشود. چطور جناب آقای مسعود بهنود آن را به تعبیر خودش «نمیفهمد» و با منحرف کردن مخاطبان «بیبیسی فارسی»، موضوع را به تغییرات در دانشگاه آزاد اسلامی مرتبط میداند؟ با توجه به موارد مذکور بهتر است جناب بهنود برای حفظ ژست رسانهای خود، کار حرفهای روزنامه «فرهیختگان» را در تحلیل موضوع خبری روز و مصاحبه اختصاصی با کارگردان، سیاسی وانمود نکند؛ اگر هم همچنان موضوع را به تعبیر خود نفهمیده است باید منتظر باشیم در برنامه این هفته «بیبیسی فارسی»، عکس روی جلد نشریه «صدا و سازندگی» را درمورد مستند راه طیشده، «تغییر صورت و تاثیر تغییرات مدیریتی» جناحها بداند. بنیامین داستان را گرفت
تعداد بازدید : 39
وضعیت جالبی است، اینکه برای تبدیلشدن به یک منتقد اجتماعی نیازی به گذراندن مراتب علمی و کارشناسی نیست و میشود صرف حضور در سینما و بازیکردن در فیلم و... خود را بهعنوان یک منتقد اجتماعی به جامعه معرفی کرد؛ منتقدی که هم ناراضی است، هم انتقاد میکند و هم نسخه میپیچد، حوزه تخصصیاش هم فرقی ندارد، هر جایی و در هر حوزهای که بتواند جماعتی را با خود همراه کند و بر افکارعمومی اثر بگذارد، ورود میکند. حالا این اظهار و انتقاد چه در حوزه سیاسی باشد، چه اجتماعی و چه اقتصادی فرقی نمیکند. البته اینجا ملاحظهای هم وجود دارد و آنهم این است که این جماعت چون عقبه اجتماعی برای خود دست و پا کردهاند امکان انتقاد از خود را صفر میدانند و بهزعم خودشان نباید آنها را نقد کرد. چهارشنبه گذشته روزنامه «فرهیختگان» در گزارشی با عنوان «بخشی از جان و تنم» به بررسی وضعیت سلبریتیها و بازیگرانی پرداخت که یا خودشان در خارج از کشور سکونت دارند یا فرزندانشان را در کشوری غیر از ایران به دنیا آوردهاند. غرض از نگارش این گزارش واکاوی چرایی سکونت یا تولد فرزندان این افراد در خارج از کشور نبود بلکه دقیقا نقد همان گزارهای بود که در ابتدا عنوان شد، نقد منتقدان اجتماعی که خود به آن چیزی که تبلیغ میکنند و شعار میدهند، الزامی ندارند و حتی در بسیاری از موارد خودشان در کشور و جامعه حضور ندارند ولی به هر طریقی تلاش میکنند روی آن اثر بگذارند. یک روز با شعار ایرانایران، یک روز با دغدغههای اقتصادی و یک روز هم در جایگاه یک مصلح اجتماعی. این انتقاد رسانهای که از سوی «فرهیختگان» صورت گرفت و گزارشی که منتشر شد همچون بسیاری دیگر از انتقادهاست و شبیه به آن نقدی است که بارها توسط همین روزنامه به یک مدیر اقتصادی دولت وارد میشود که چرا خودش شرکت خصوصی دارد، به یک مسئول بلندپایه نظامی وارد میشود که چرا در یک خانه چند هزار متری در بهترین جای تهران سکونت دارد، به وزیر بهداشت وارد میشود که چرا خودش بیمارستان خصوصی دارد و تمام کنشهای این حوزه را با توجیهات اقتصادی تنظیم میکند و درنهایت به مدیران دوتابعیتی وارد میشود که در جایگاههای مختلف سیاسی کشور مسئولیت دارند و ذیل بیتوجهی و عدمشفافیت دولت دوازدهم به وضعیتشان رسیدگی نمیشود. فلذا نقد دقیقا به شعار وطنپرستی و ایران من وطن من است که هم از سوی دوتابعیتیها با هر جایگاهی و هم از سوی سلبریتیهای خارجنشین پذیرفته نیست. بعد از انتشار گزارش «بخشی از جان و تنم»، برخی از این منتقدان اجتماعی و سلبریتیها با انتشار متن، تصویر و کلیپهایی عصبانیت خود را اعلام کردند و با صغری و کبری چیدنهای مختلف سعی در انحراف هدف اصلی گزارش داشتند. اینکه نوشتن چنین گزارشی گرهی از مشکلات موجود باز نخواهد کرد، اینکه حالا با فرزندمان چهکار کنیم آن را قورت بدهیم و دوباره در ایران به دنیا بیاوریم و... بخشی از این انتقادات بود، درست هم بود و ما همچنین قصدی نداشتیم، اما به اتفاق میتوان ادعا کرد که کنشهای جو زده و به دور از منطق همین چهرهها چه اثرات مخربی بر جامعه داشته و گذاشته است. روز گذشته بنیامین بهادری، خواننده پاپ که البته خودش هم از جمله کسانی بود که پس از تولد اولین پسرش در خارج از کشور انتقاداتی به او شد، در صفحه شخصی خود و پس از تولد سومین فرزندش متن جالبی را به اشتراک گذاشت؛ نوشتهای از ماجرای تولد اولین پسرش در آمریکا و فرزند جدیدش در ایران، او نوشت: اقامت و شناسنامه و این حرفا پشیزی واسه من ارزش نداشته و نداره. دختری برای اولینبار میخواد مادر بشه احساس اینکه پیش خانوادهاش باشه احساس اینکه پزشک اون کشور براش قابل اعتمادتره و درست یا غلط از بیمارستانهای ایران میترسه... اینها دلایل من برای موندن تو آمریکا و به دنیا اومدن اولین پسرم در اون کشور بود. از نوروز نود و هفت وقتی فهمیدیم که دوباره مسافری خواهیم داشت تماااااام تلاشم رو کردم تا اینبار همه و مهمتر از همه شایلی رو راضی کنم که این کوچولو رو تو ایران به دنیا بیاریم. خیلی رو این پروژه کار کردم و وقت گذاشتم تا قلبا رضایت داد برای موندن در ایران و تجربه زایمان در کشور خودمون. (توضیحش زیاد جالب نیست؛ ولی برای خانواده ما و با توجه به شرایط و امکاناتی که در آمریکا داریم، کل مخارج این پروسه در اونجا کمتر از اینجاست حتی با همین دلار چاق) امروز تو بیمارستان فرمانیه پرستارها به شوخی میگفتند که چرا بین دو برادر تبعیض قائل شدین و مثلا بعدها که این کوچولو بزرگ شد نگه که چرا منو تو آمریکا به دنیا نیاوردین؟؟ جوابم کوتاه بود: «همه ما باید کاری کنیم وقتی این دوتا بزرگ شدند، بنسان اعتراض کنه که چرا منو تو ایران به دنیا نیاوردین!» این شدنیه که حس خودباوری اونقدر در ما شکوفا بشه تا هر کدوممون در هر جایگاهی که هستیم بهترین خودمون باشیم و هر کدوم اول از خودمون شروع کنیم و جامعه و شهر و کشور خودمون رو طوری بسازیم که داشتن یا نداشتن شناسنامه خارجی موضوع پیش پا اُفتادهای بشه.
پیش از این هم احسان کرمی مجری تلویزیون در واکنش به سام درخشانی که تولد فرزندش در خارج از کشور و تابعیت دومش را هدیه بزرگ تولدش خطاب کرده بود، گفت: «بهعنوان یک ایرانی که در آمریکا هستم سخنان آقای درخشانی در رسانههای غیرسیاسی اینجا بسیار بازتاب بدی داشت. تولد بچه در خارج از کشور هیچ افتخاری نیست، افتخار این است که ما ایرانی هستیم. هزاران هزاران جوان خونشون رو برای این وطن ندادن که من بگم هدیه بزرگی به بچم دادم که در خارج از کشور زندگی کنه و...» محافل رسانهای خاص علیه چهرههای جدید مستندسازی سیاسی، دستگاه تخریب راه انداختند
فرمان حمله به مستندسازان جوان
گفتوگو با علی ملاقلیپور، علی صدرینیا، محمدرضا امامقلی و جواد موگویی
تعداد بازدید : 69
هر چقدر هم از سیاست پرهیز داشته باشید باز هم در جمعهایی قرار میگیرید که علاقه عجیبی دارند به «حرف سیاسی زدن» و حالا اینکه چقدر این نقلها معتبرند خودش جای بحث دارد. قطعا در چنین فضای سیاسیپسندی، فرم مستندهای سیاسی موردپسند و بحث قرار میگیرند. در یکی دو سال اخیر، جوانهای تازهنفسی به حوزه مستندسازی سیاسی ورود جدی کردند که از میان برگههای تاریخ معاصر، مستندهایی را رو میکنند که حتی بین سیاسیون جنجال بهپا میکند. مستندهای سیاسی وارد حوزههایی میشوند که مردم دوست دارند در موردش بیشتر بدانند و البته که برخی از اهل سیاست، نسبت به بروز آن پرهیز دارند. شاید به خاطر همین پرهیز است که وقتی مستندی سیاسی نمایش داده میشود، باز هم در مورد خود مستند حرف نمیزنند و شروع به تهدید و توهین سازندگان مستند میکنند. همان اتفاقاتی که طی یکی دو هفته اخیر با عوامل مستند «راه طی شده» صورت گرفت و حتی از قبلتر از نمایش و انتشار مستند مورد حملات توئیتری یکی از سیاسیون قرار گرفت. آنچه میخوانید گفتوگوهایی است با سه فیلمساز جوانی که مستندهای سیاسیشان، با مواجهه و آتش سنگین اهل سیاست روبهرو شدهاند. متن اظهارات آقایان علی صدرینیا کارگردان مستند «قائم مقام»، علی ملاقلیپور کارگردان مستند «راه طی شده» و محمدرضا امامقلی کارگردان مستند «آقای نخستوزیر» را در ادامه میخوانید.
علی ملاقلیپور، کارگردان «راه طی شده»: لیبرالمنشها، رعایت انصاف نمیکنند هنوز خیلی از سیاسیون، مستند «راه طی شده» را ندیدهاند و اکرانهای این مستند به تازگی در فضای دانشگاهی شروع شده است؛ این مستند قرار بود در مورد مباحثی صحبت کند مثل اینکه چگونه از دل کتاب «راه طی شده» و جریان فکری مهدی بازرگان، التقاط به وجود میآید و اینکه چگونه التقاط فکری سازمان مجاهدین خلق در بخشهایی از این کتاب پایه میگیرد. از همان روزهای ابتدایی انتشار خبر تولید «راه طی شده»، دو دسته مواجهه با این مستند را شاهد بودیم که البته این روزها یک دسته سومی هم در حال به وجود آمدن است. یک دسته مواجهه خیلی احساسی و سطحی است که حتی بعضی از افراد مثل دکتر محمدنوید بازرگان، فرزند مهندس بازرگان در آمریکا که حتی مستند را ندیدهاند، دست به انتقاد از این اثر میزنند که این موضوع خیلی عجیب است و صرفا براساس شنیدهها و نامهای که برای او نوشته بودند و با مقداری صدا و تصاویر پراکنده که به دستشان رسیده، حاضر شدهاند فیلم را نقدکنند. کل فیلم چرایی و چگونگی دلایل تاثیرپذیری سازمان مجاهدین خلق از روش مهندس بازرگان را بررسی و استدلال میکند. این هم از زبان خود اعضای نهضت آزادی، صورت میگیرد. لزوما اینطور نیست که مخالفان در مستند باشند و درباره این موضوع حرف بزنند. یک منتقد در کل مستند وجود دارد که آن هم راوی است و خود بنده هستم که اگر انتقادی هم میکنم در حضور خود مصاحبهشوندههاست. یک جریان دیگر مخالف مستند است که تفکر لیبرالی دارد و مهندس مهدی بازرگان را الگوی مناسبی برای گسترش این نوع تفکر در ایران میداند، آنها هم با رویکرد بایکوت کردن مستند، دست به انتقادهای شدید و حتی با کلمات نامناسبی مثل تحریف تاریخ و کلماتی که صفر و صدی است مقابل مستند «راه طی شده» ایستادند. در این نگاه، هیچ تحلیلی از خود مستند وجود ندارد. البته این جریانی که میگویم بخشی از جریان کارگزاران هستند که نمیشود به آنها اصلاحطلب گفت؛ چون بخشی از اصلاحطلبها هنوز فیلم را ندیدهاند و اظهارنظر نکردهاند و وقتی فیلم را ببینند احتمالا آنها هم از بخشهایی از فیلم خوششان میآید و آن را درست میدانند. دسته سومی هم که عرض کردم جریان میانهرو یا جریانی است که بین اصولگرایی و اصلاحطلبی است. این دسته از مخاطبان، خیلی فیلم را دوست دارند شاید هم بیشتر از دو جریان سیاسی کشور، از فیلم خوشش آمده باشد. بهعنوان مثال آقای مجتبی مطهری که خودشان هم جزء کسانی بود که در مستند حضور داشت، بعد از تماشای مستند گفت به نظرم فیلم خیلی خوبی است و جایش در فرهنگ سیاسی ما خالی بوده است و زوایای پنهان نهضت آزادی را مشخص کرده و اگر نقدی هم داشته کاملا با انصاف بوده است. خانواده آقای مطهری و فرزندانش جزء جریانهای میانهرو به حساب میآیند. گاهی اوقات حرفهایشان به مذاق اصلاحطلبان خوش میآید و گاهی اوقات به مذاق اصولگرایان. به غیر از ایشان ناطق نوری هم که فیلم را دید، کار را دوست داشت و سه بار پشت سر هم گفت کار خیلی خوبی است و اینکه مستند شرط انصاف را رعایت کرده است. با اظهارنظرهای جریانهای میانهرو در روزهای آتی، میتوان گفت این جریانهای لیبرالمنش که از مهندس بازرگان یک قدیس ساختهاند و قائل به نقد مهندس بازرگان نیستند، در نقطه ضعف قرار میگیرند و نظراتشان کمرنگ میشود. این جریان لیبرالمنش فکر میکنند این نظراتی که همیشه از زاویه عموم میدهند را بقیه هم قبول دارند، اما آنطور که خواهیم دید بخش زیادی از بدنه اصولگرایی و جریانهای میانهرو و حتی بخش زیادی از اصلاحطلبان از فیلم خوششان خواهد آمد، کمااینکه همینطور هم شده و اظهارنظرها متفاوت است. باعث تاسف است که در نقدهایش حتی به این مساله هم توجه نمیکنند که در بخشهایی از مستند از خدمات اجرایی مهندس بازرگان تجلیل شده است و حتی آنقدر شرط انصاف نمیکنند که بگویند آنجاهایی که شما تجلیل کردید، نقاطی بوده که ما دوست داشتیم. بهرغم اینکه که حالت آزاداندیشی به خودشان میگیرند، ولی قائل به نقد نیستند و نکاتی که ما از مهندس بازرگان تعریف کردیم را هم نمیگویند؛ یعنی در حالت گارد صددرصد هستند و به دنبال این هستند که فیلم کمتر دیده شود. اینها اشتباه میکنند چون در این شرایط مردم بیشتر کنجکاو میشوند و بیشتر خواهان آن خواهند بود کما اینکه این فیلم از پس فردا در فضای VOD قابل تماشا است و مردم میبینند و نظراتشان را در صفحههای مجازی انتقال خواهند داد.
آن چیزی که بدیهی است و خود نهضت آزادی هم نمیتواند انکار کند و حتی سه نفر از اعضای رده بالای قدیمی نهضت آزادی هم در فیلم به آن اشاره کردهاند، این است که سازمان مجاهدین خلق بهعنوان یک جریان التقاطی و تروریستیترین سازمان تاریخی ایران از دل نهضت آزادی بیرون آمده است و این موضوع در مصاحبه محمدمهدی جعفری، مصاحبه مرحوم محمد بستهنگار، داماد آیتالله طالقانی که از اعضای اولیه نهضت آزادی بودند و همچنین در مصاحبه محمد توسلی مشهود است. سالهای 60، 61 و 62 که اوج ترورهای سازمان تروریستی منافقین بود. این سازمان 17هزار نفر را به گفته خودش، ترور کرده است. از افراد خیابان، از طرفداران خط امام و بچههای جبهه و جنگ که از جبهه برمیگشتند، حتی مغازهداری که عکس امام را زده بود تا حزب جمهوری تا نمایندههای مجلس از طیفهای مختلفی که با این سازمان مخالفت میکردند، دست به ترور آنها میزدند. یعنی هر کسی که با سازمان مجاهدین مخالفت کرد، منافقین دست به ترورشان زدند. حتی درون سازمان مجاهدین هم هر کسی دست به انتقاد از سیستم مسعود رجوی زد، محکوم به ترور و حذف شدن بود. سوالی که اینجا از نهضت آزادی مطرح میشود، اینکه میگوید ما فاصلهگذاری کردیم و از سازمان مجاهدین خلق برائت کردیم. شما چطور برائت کردید؟ که هیچ وقت سند علنی از آن وجود ندارد؟ مساله بعدی چگونه میشود از این 17هزار نفر، حتی یک نفر از اعضای نهضت آزادی را هم ترور نکردند؟ این سوالی است که دیروز در مناظره از معتمدیمهر، نماینده حزب منحله نهضت آزادی، در دانشگاه صنعتی شریف مطرح شد و پاسخی هم به آن داده نشد چون جوابش در این واقعیت است که رابطه نهضت آزادی و مهندس بازرگان با سازمان مجاهدین خلق همان رابطه پدر و فرزندی است و این پدر تا آنجایی که میتوانست از فرزندش حمایت کرد.
امامقلی، کارگردان «آقای نخستوزیر»: انتقاد با طعم دعوای لفظی در یک روزنامه وقتی مباحث سیاسی برای ساخت یک مستند انتخاب میشوند، معمولا طیفها، گروهها و جناحهای مختلف سیاسی و طبعا افراد دنبال جایگاه خودشان در آن مستند میگردند تا طرح بحث و موقعیت خودشان را پیدا کنند. بخشی از این جناحها و طیفها که خودشان را پیدا نمیکنند و هویت از دست رفته خودشان را نمیتوانند احیا کنند یا به هر شکل ممکنی نمیتوانند با آن روایت ارتباط بگیرند، منتقد آن روایت و حتی راوی خواهند شد. غیر از متن رسانهای که منتشر میکنند و نظرشان را میگویند به خود راوی هم اعتراض میکنند و برچسب میزنند. با مستند «آقای نخستوزیر»، طیفهای مختلفی چالش داشتند چه از طیف اسلامگرای دوره آیتالله کاشانی که به ایشان علاقهمند بودند چه از طرف طیف علاقهمند به دکتر مصدق که امروز تفاوتهای ماهیتی هم کردند. مثلا یادم میآید روزنامه «کیهان» منتقد ما بود بهدلیل اینکه معتقد بودند چرا با عناصر مرتد و عناصر خودفروخته نهضت آزادی صحبت کردیم و روی همین استدلال مستند را خیلی تایید نمیکردند و این تعبیر را داشتند که ممکن است بازی خورده باشیم. بعد از اینکه مستند را در تحریریه روزنامه «شرق» اکران کردیم، مورد نقد این دوستان هم واقع شدیم و کار داشت به جاهای باریک کشیده میشد و حتی به سمت توهین هم رفتند و شاخ و شانه کشیدنهای فیزیکی هم شروع شد. میگفتند شما در مستند به طیف سیاسی ما فحاشی کردید و 70 دقیقه افترا بستید و حالا باید سکوت کنید تا ما علیه شما حرف بزنیم. البته خب همان ابتدا که فیلم شروع شد پالسهایی میآمد که قضاوت میکردند بله شما طرفدار آیتالله کاشانی هستید. اما مهمترین جملهای که در آن تحریریه نقل شد این بود که گفتند: «شما این فیلم را نساختید که ملیکردن صنعت نفت را نشان دهید شما این فیلم را ساختید که مذاکرات و دولت آقای روحانی را بازنمایی کنید.» طبعا مستندسازی که کار تاریخی میکند بهدنبال عبرتپژوهی تاریخی است، اگر مخاطب پیامش را درست کدگشایی کرده باشد حتما موفق بوده است که پیامش را برساند. یادم میآید تیتری که «کیهان» برای مستند ما زده بود این بود «به بهای تحریف تاریخ». البته در روزنامه «شرق» هم همین حرف به ما زده میشد، چون خودشان را نمیتوانستند پیدا کنند و به قول معروف فیلمساز به یکی از دو جناح غش نکرده است. حالا که این روزها جدلهای سیاسی بر یک اثر مستند دیگری از آقای ملاقلی پور شروع شده است دوست دارم در مورد آن هم حرف بزنم. فضای کلی که در مستند «راه طی شده» ایجاد شده است، خیلی تفاوتی با مستند ما ندارد. منتها چون دوره مهندس بازرگان، به لحاظ تاریخی به ما نزدیکتر است، برای همین خیلیها برنمیتابند که این جریان نقد شود. اینکه آقای ملاقلی پور در مستندش به دولت موقت نقد داشته است، هیچ شکی نیست. اما اینکه ایشان را به تحریف متهم کنیم باید برایش سند ارائه کنند. مهمترین بخش تولید متن رسانهای برای یک مستند این است که باب گفتوگو را باز کند، به نظرم کارکرد مستند «راه طی شده» همین بوده و باب گفتوگو را برای یک مقطع تاریخی مهم باز کرده است. باید دید که آیا تحمل گفتوگو وجود دارد، افراد حاضرند گفتوگو کنند یا نه؟ امروز تنها راه چاره برونرفت از مشکلات در کشور ما، همین گفتوگو است. وقتی عادات گفتوگو را رعایت نکنیم و برچسب بزنیم. مباحث وارد مرحله دیگری میشود و به سمت جدل میرود. اما همه اینها یک مستندساز را دلسرد نمیکند چون باید دید که برآیند همه اینها به چه چیزی میرسد؟ مثبت است یا نه؟ به نظرم طرح بحث درباره مقاطع تاریخی امروز خیلی لازم است. از دوره ملی شدن صنعت نفت 70 سال میگذرد و چندین نسل عوض شدند و الان وقت طرح بحث است و باید این کارها را انجام داد تا فراموش نشود؛ این مستندها باعث روشن شدن خیلی از مسائلی میشود که نقاط تاریک تاریخ ما هستند.
علی صدرینیا، کارگردان «قائممقام»: سیاسیونی که میخواهند خاطرات تاریخیشان را عوض کنند درمورد مستند «قائممقام» چند نوع مواجهه داشتیم. یک نوع مواجهه حرفهای بود که مستند را میدیدند، حتی نقاط ضعف و قوت اثر را بنابر آن تجربه تاریخیای که داشتند و احساس میکردند وقایع تاریخی درست نیست، به ما منتقل میکردند. ما هم در مقابل، سندهایمان را ارائه میکردیم. اگر در نکتهای نقصی وجود داشت، سعی میکردیم با روی باز در اکرانهای خصوصی ماقبل از پخش مستند بپذیریم و اصلاح کنیم. شق دوم مواجهه با مستند «قائممقام» مربوط به سیاسیون بود که بیشتر فکر میکنم نگاه جناحی داشتند. جالب اینکه در اکرانهای خصوصی «قائممقام» برخی از آنها میگفتند اگر میشود دوربین را خاموش کنید تا بتوانیم صحبت کنیم و آن وقت بود که میگفتند بخشهایی از مستند شما منطبق با واقعیت است. آنها شاید بهلحاظ خط و خطوط سیاسیای که امروز پیدا کردهاند، نمیخواهند موضعگیری مثبتی درباره این موضوع داشته باشند. یک مستند سیاسی با سیاسیونی مواجه است که حالا درگذر زمان خط و خطوط سیاسیشان عوض شده و اینها فکر میکنند که باید خاطرههای تاریخیشان هم عوض شود. بهطور مثال وقتی سراغ بعضی از دهه شصتیها میرویم درباره یک موضوع واحد نظر دارند و در دهه 70، آن خاطره را برعکس و در دهه 80 یکجور دیگر بیان میکنند و این بهنظرم یکی از آسیبهایی است که در روایت تاریخی و مستند با آن مواجه هستیم. به نظرم مشکل از جانب افرادی شروع میشود که به یک جریان سیاسی تعلقخاطر دارند و میخواهند واقعیتهای تاریخی هم با همان نگاه سیاسی امروزشان قضاوت شود. آنها شاید خیلیوقتها نمیتوانند منصفانه نظر بدهند. چرا؟ چون یک تعلقخاطری به آن موضوع دارند. در 100 دقیقه مستند «قائممقام» هیچ جایی وجود ندارد که بدون سند حرف زده باشیم و همه چیز در خود مستند مشخص است. اینکه اسناد براساس کتاب خاطرات چه کسی است؟ سندش کدام فیلم است؟ سندش کدام تاثیر است؟ اما افرادی که مثلا علاقه و تعلقخاطری به خانواده آقای منتظری داشتند یا از دفتر آقای منتظری بودند، نمیتوانستند آن روایت تاریخی را بپذیرند. هر چقدر هم شما به آنها سند ارائه میکردید، آنها نمیتوانستند قضاوت منصفانه درباره فیلم داشته باشند. چون یک نفری که بیطرف بود و نگاه میکرد کاملا میتوانست منصفانه درباره فیلم نظر بدهد. مستندساز هیچ وقت دلسرد نمیشود، یادم میآید روز اولی که خودمان شروع به تولید مستند کردیم، اگر چند دسته مخاطب را روبهروی خودمان میدیدیم میدانستیم که با این دسته از مخاطبان احتمالا یک چنین مواجههای خواهیم داشت. مخاطبی که علاقهمند به سوژه مستند ماست یعنی جزء خانواده، شاگردان یا دفتر آقای منتظری بوده باشند، این جریان ممکن است که هر چقدر ما با سند و مدرک برایشان صحبت کنیم، نپذیرند؛ یعنی برای ما قابل تحلیل و فهم بود که علاقه باعث میشود آن افراد، آقای منتظری را یک چهره معصومی بدانند که هیچ اشتباهی در طول تاریخ نکرده و اصلا امکان ندارد جایی اشتباهی کرده باشد. به خاطر همین، مساله برای ما قابل پیشبینی بود و واکنشهایشان به مستند غیرطبیعی نبود. وقتی بعضی از این مدل واکنشهای رسانهای و سیاسی را نسبت به بعضی از مستندهای سیاسی در چند سال اخیر میبینم، به نظرم از یک جهت امیدآفرین است و خیلی پیام و حرف دارد. کاملا قابل درک است که فضای مستند سیاسی در کشور دست جریان انقلابی است و جریان انقلابی کاملا پیشرو در این حوزه ورود میکند و کارهای خوب و پیشرویی ساخته است و همین تولیدات پیشرو باعث شده جریان مقابل، در فضای مستند کاملا در موضع انفعال و واکنش باشد. طوری که در حوزههای دیگر برعکس است، ولی در فضای مستند این اتفاق افتاده که مستندسازهای ما یک قدم جلوتر هستند و طرف مقابل است که در واکنش و انفعال به آنها سعی میکند یک اثر رسانهای تولید کند و صفحه یک روزنامهاش را برای نقد آن مستند قرار بدهد و این اتفاق خوبی برای مستندسازهای جبهه انقلاب است.
جواد موگویی، کارگردان «پرونده ناتمام»: سیاسیون حداقل جواب سوالات مستندها را بدهند اگر شما بخواهید مستندی را بسازید که همه راضی باشند، این امکان وجود ندارد. از طرفی هیچ مستندساز و روزنامهنگار و نویسندهای نمیتواند بگوید که من بیطرفم. بیطرفی امکان ندارد اما باید منصف بود. اینکه غالبا شخصیتهای سیاسی میگویند این مستند بیطرفانه نبود، اساسا واژهای اشتباه است. یک روایتکننده نمیتواند بیطرف باشد، بلکه باید منصف باشد؛ یعنی شما میتوانید بگویید که این فیلم منصفانه نبود اما نمیتوانید بگویید این فیلم چرا بیطرف نیست؟ بحث دیگری که معمولا گفته میشود همین بحث تحریف است. غالبا شنیده میشود که میگویند: «فلان مستند تحریف شده است...» باید با مصادیق صحبت کرد، نمیتوان همینطوری یک عنوان داد که اینها تحریف شده هستند بدون اینکه ذکری از مصدایق آن اتفاقی که تحریف شده را بیاوریم. اما اینکه چرا سیاسیون نسبت به فیلمهای مستند چه چپ و چه راست موضع میگیرند، غالبا فرار از پاسخگویی و عدم نقدپذیری است. در سیاسیون ما تحمل نقد وجود ندارد و افراد قائل به پاسخ گفتن هم نیستند؛ یعنی چه جریان راست و چه جریان چپ قائل نیستند جواب سوالاتی که در گذشته اتفاق افتاده را بدهند و نسبت به عملکردشان پاسخگو باشند. یک برچسب سیاسی دیگری که همیشه وجود داشته این است که فلان فیلم حکومتی است یا مثلا پول ساخت فیلم را فلان دستگاه یا ارگان داده است. اصلا این واژه حکومتی را متوجه نمیشوم معنایش چه میشود؟ به هرحال شما بابت کاری که انجام دادید، فیلم را به یک نهادی یا جایی عرضه میکنید و میفروشید. نمیشود گفت چون سرمایهگذار فلان سازمان بوده در نتیجه فیلم حکومتی است. اگر اینطور بخواهیم حساب کنیم تمام آدمهایی که کارمند جمهوری اسلامی هستند، در نهادهای مختلف مثل وزارت ارشاد، شهرداری، اداره برق و... اینها همه حکومتیاند چون بالاخره از یک سازمانی حقوق میگیرند. من هم در فیلمهایم با این برچسبها مواجه بودم؛ اینکه کارش تحریف است، حکومتی است و... درواقع موضوع جدیدی نیست. آنها همیشه برای فرار از پاسخگویی سعی کردهاند با این تعابیر فیلم را مورد سرزنش قرار بدهند، چه از جناح چپ و چه از جناح راست، سیاستمداران با چنین تعابیری مستندسازان را مینوازند. واقعا متوجه نمیشوم که میگویند فلان فیلم سفارشی است، یعنی چه؟ بهطور مثال سفارش داده میشود که در مورد فلان واقعه فیلم بساز. من بر مبنای اینکه آیا اندیشه آن فردی که فیلم را سفارش داده با اندیشه من فیلمساز میخواند و با همدیگر میتوانیم به یک توافق فکری و اندیشهای برسیم، آن فیلم را قبول میکنم. ولی اگر مثلا کسی بخواهد به معنای اینکه تو پول را بگیر فلان جریان را خراب کن، این اسمش سفارشی نیست. اسمش مزدور شو است. وگرنه عنوان سفارشی به نظر من هیچ اشکالی ندارد و میتوان با یک نهادی یا یک موسسهای و یا یک فردی به یک نتیجهای رسید که کار مشترکی را انجام داد. اشکالش در کجاست؟ معمولا در مورد سه چهار فیلم و سه چهار جلد کتابی که نوشتم همیشه با این موضوع مواجه بودم و دلیل اصلیاش فرار از پاسخگویی و عدم تحمل مسئولان است. متن کامل مناظره ملاقلی پور و عضو نهضت آزادی در دانشگاه شریف
تعداد بازدید : 26
فرهیختگان: مستند جنجالی «راه طیشده» به کارگردانی علی ملاقلیپور 11آذرماه در دانشگاه صنعتی شریف به اکران درآمد؛ مستندی که پیشتر در مراسم رونماییاش حاشیههای فراوانی داشت و در مراسم اکرانش در این دانشگاه نیز با مناظره کارگردان و معتمدیمهر، عضو نهضت آزادی همراه بود. متن کامل این مناظره به شرح زیر است: اتحادیه جهانی سینمای مستند در سال 1948 چنین تعریفی را از فیلم مستند میدهد: «ثبت سینمایی هر جنبهای از واقعیت که با فیلمبرداری واقعی و بدون دستکاری یا بازسازی وفادارانه و معقول رویدادها به هدف گسترش بخشیدن به دانش و درک مردم و ارائه مسائل و راهحلهای بنیادین و راهحلهای آنان به عینیترین و واقعیترین صورت ممکن انجام شده باشد.» در این صورت من نمیدانم با این تعریف که مبنای سینمای مستند، واقعیت است، چگونه آقای ملاقلیپور میتواند فیلم خودش را مستند بنامد، در شرایطی که میآید یک سکانس محدود از آقای دکتر مهدی جعفری در مورد تایید مبارزه مسلحانه از مهندس بازرگان که مربوط به قبل از انقلاب و مربوط به دهه 40 است، روی فیلمهای مسعود رجوی و مریم رجوی در دهه 60 و 70 و بعد از اعلام جنگ مسلحانه مونتاژ میکند؟ من نمیدانم آقای ملاقلیپور چگونه نام فیلم خود را مستند مینامد، اما یک بیان خلاف واقع از شهید مطهری که ایشان این کتاب راه طیشده را یک انحراف اعلام میکند و میگوید این بیراهه و عامل شکلگیری سازمان مجاهدین خلق و مابقی این داستانهاست را نقل میکند، اما آن بخش از نقدی را که مرحوم مطهری در کتاب اصول و فلسفه رئالیسم در این کتاب دارد، بهطور کامل نمیگوید. مرحوم مطهری ابتدا مهندس بازرگان را بهعنوان دانشمند مولف این کتاب نام میبرد و بعد میگوید این کتاب بیراهه است؛ به این جهت که از منظر علت غایی به بحث شناخت خدا و شناخت آخرت نمیپردازد؛ یک بحث فلسفی را مرحوم مطهری مطرح میکند؛ یعنی از جایگاه و پایگاه هدف ایشان که پایگاه روحانیت بوده، این بحث را مطرح میکند. اما اگر مطهری چنین اعتقاد داشت که بازرگان جوانان را به بیراهه میبرد، آیا درست بود که ایشان را بهعنوان اولین نخستوزیر بعد از انقلاب و رئیس دولت موقت بعد از انقلاب معرفی کند؟ آقای ملاقلیپور چه جوابی دارد؟ در این فیلم، ایشان مطرح میکند که بازرگان در تفسیر قرآن متاثر از آرای ابوالحسن فروغی بود و بعد هم میگوید که ابوالحسن فروغی ماسون بود. ابوالحسن فروغی بنابر کدام اسناد ماسون بود؟ آن فروغی که مشهور است به ماسون بودن، محمدعلی فروغی است نه ابوالحسن فروغی! ابوالحسن فروغی در کتاب فراموشخانه و فراماسونری اسماعیل راعی فقط در یک جا اسمش میآید و آن در صفحه 452 در کنار نام علیاکبر دهخدا تحت عنوان معلمین مدارس دارالمعلمین است. آیا علیاکبر خان دهخدا را هم ایشان اعتقاد دارند که ماسون بود؟ در آن کتاب، مطالب بسیار زیادی علیه سیدجمالالدین اسدآبادی گفته میشود. در کتاب نهضتهای اسلامی در ۱۰۰ساله اخیر، از شهید مطهری که ایشان مدنظر داشتند، صفحات خیلی زیادی را به تقدیر از مقام و مبارزات نهضت سیدجمال مطرح میکنند. آیا ایشان (ملاقلیپور) میگوید سیدجمالالدین اسدآبادی هم ماسون بود؟ من نمیخواهم اینجا از ابوالحسن فروغی دفاع کنم، چراکه نه وظیفه من است، نه ظرفیت جلسه اقتضا میکند، اما این گرایش ماسونی که ایشان از فروغی مطرح کرده و بعد میخواهند در آثار بازرگان متجلی کنند را نقد میکنم. این فیلم مستند چه پاسخی دارد به این خاطره میثمی که میگویند در سال 43-42 نزد شهید بهشتی رفتیم و گفتم به ما آثار و منابع مطالعاتی معرفی کند و شهید بهشتی گفت: «توصیه میکنم که کتاب راه طیشده مهندس بازرگان را خوب بخوانید. وی به تنهایی کار یک دایرهالمعارف را کرده و کتاب اصول دین نوشته است.» بهشتی یک مجتهد و عضو شورای انقلاب هم بود و پس از شهید مطهری، رئیس شورای انقلاب شد. البته آقای ملاقلیپور در میزگردی که در صدا داشتیم، گفتند آقای بهشتی خطای ایدئولوژیک داشته و من از این موضع ورود نمیکنم و امیدوارم خودشان توضیح بدهند. اما چطور میشود ما بگوییم یک مجتهدی _منظورم شهیدمطهری است_ از منظر فلسفی، جملهای نوشته که این مولف دانشمند این نظر را داشته و بعد هم از نظر فلسفی میگوید این کتاب به علت فاعلی میپردازد، نه علت غایی و ما بیاییم این را چنین برجسته کنیم که شکلگیری سازمان مجاهدین خلق و بعد هم تروریسمی که بعد از انقلاب دارد، همه را گردن بازرگان و کتاب راه طیشده بیندازیم. درعین حال آثار دیگر را مطالعه نکنیم و ببینیم منابع مطالعاتی مجاهدین خلق چهها بوده است؟ منابع مطالعاتی مجاهدین خلق، بنابر گفته آقای حسین روحانی که از اعضای اولیه سازمان مجاهدین خلق هستند، هم راه طی شده بود، هم خدا در اجتماع بود، هم بینهایت کوچکها بود، هم کار در اسلام بود، هم پرتوی از قرآن بود و هم منابع دیگر، ازجمله منابع مارکسیستی. ملاقلیپور که اشاره میکند راه انبیا، راه بشر _که یکی از کتابهای مرجع مجاهدین است_ برگرفته از کتاب راه طی شده است، کدام مقایسه این را نشان میدهد؟ راه انبیا، راه بشر یک کتاب ایدئولوژی انقلابی است و هیچ ربطی به آن چیزی که روششناسی دین در کتاب راه طی شده، مطرح میکند ندارد. من نمیخواهم در اینجا دفاع کنم اما این کتاب ربطی به آن ندارد. راه انبیا، راه بشر، مبنایش دیالکتیک و مارکسیسم بهعنوان راه و علم مبارزه است. این کتاب هیچ ارتباطی با این مسائل ندارد. در این فیلم هم در جاهایی منعکس شده، اما ایشان خیلی راحت اینها را با هم مرتبط میکنند. این فیلم مسلما فیلم مستند نیست؛ چراکه اگر مستند بود، راوی خود را در مقام قاضی و دانای کل قرار نمیداد. راوی سوالاتی را مطرح میکرد و بعد این سوالات را از هر دو طرف مورد پرسش قرار میداد. اشکالی هم نداشت و این مخاطب بود که قضاوت میکرد. اما راوی ما، قاضی که چه عرض کنم، طرف دعواست و به همین دلیل دعوایی را شروع میکند که ما در این سالهای اخیر که زندان بودیم، برای اولین بار من از زبان بازجوهای اطلاعات شنیدم که میگفتند بازرگان التقاطی بود، بازرگان زمینهساز شکلدادن به مجاهدین خلق بود و از همان طریق هم برای ما پروندهسازی میکردند. این فیلم اگر مستند بود، وقتی نامه منسوب به آیتالله خمینی که در پیشانی آخر فیلم آمد و تنها مستندی بود که در دادگاهها علیه ما ابراز شد، آورد _و حق ایشان بود بیاورد_ از سوی دیگر جا داشت که از اعضای نهضت آزادی هم نظری درمورد آن نامه میگرفت؛ نه اینکه آن نامه را در راستای تایید برخورد امنیتی با اعضای نهضت آزادی قرار دهد؛ سناریوی فیلم آقای ملاقلیپور این را میگفت. ملاقلیپور: من هم سلام عرض میکنم خدمت حضار و ممنون که کار را ملاحظه کردید و علاقهمند بودید. هدف از ورود به حوزه فیلمسازی درباره روشنفکرهای مذهبی نیز همین مباحث و همین مجالس است که بحث و گفتوگو شکل گیرد. ایشان هم گفتند که چندمین بار است ما با هم صحبت میکنیم و خدا نکند دوباره اعضای نهضت آزادی به آن نقطه برسند که بگویند ما آخرین گروهی هستیم که با زبان قانون صحبت میکنیم و از آن به بعد جوانانی میآیند که دستشان را بالا میبرند. من خیلی خوشحالم که نهضت آزادی به صحبت و گفتمان برگشته و این نقطه مثبت و شکرگزاری است. مباحثی که ایشان مطرح کردند، به ترتیب من پاسخ میدهم. ایشان درباره مستندسازی و آن نظریه سال 1948 گفتند که مستند اینگونه است و مستند یعنی بیان واقعیتها و نظر شما این است که این واقعیت نیست. اما یک سوال اینکه از سال 1948تا الان اینها 10، 20 بیانیه دیگر دادهاند و مگر قرار است فیلمسازی و هنر درجا بزند؟ شما مستند دیهگو مارادونا را که آقای امیل کاستاریکا ساخته، نگاه کنید. فرم مستند همینطور است. یعنی امیر کاستاریکا بهعنوان یک فیلمساز مستند سیاسی، درباره یک شخصیت فوتبالی و سیاسی پرترهنگاری میکند. خودش بهعنوان راوی و منتقد حضور دارد. اگر این نقد به من وارد است، پس به آن استاد بزرگ سینمای جهان هم وارد است و یعنی امیر کاستاریکا هم بلد نیست فیلم بسازد؟! البته من هم قابل نقد هستم و ایشان نیز قابلنقد هستند و ما فیلم میسازیم که همین مباحث مطرح شود. شما میگویید یک سکانس محدود از آقای جعفری را ما کات زدیم به مسعود رجوی که آقای جعفری دستش را بالا میبرد و میگوید حنیفنژاد - اولین بنیانگذار سازمان مجاهدین خلق- وقتی داشت آزاد میشد، آقای بازرگان به ایشان گفت که «دیگر اینطوری نیا حنیف! باید بیایی یک کار کارستان کنی!» که دستش را هم به صورت هفتتیر بالا برد. میگویید چرا این را من کات زدم به مسعود رجوی؟ اما آنجا را نمیگویید که من وقتی نظریه مهندس بازرگان را میگویم - که اختلاف داشت با سازمان مجاهدین- در فیلم به بعد از انقلاب کات زدم. پسر ایشان در فیلم میگوید «وقتی پدر من در سال 47 آزاد شد، سران سازمان مجاهدین به دیدار ایشان آمدند و پدر من از تحقیقاتی که اینها کردند و مطالعاتی که روی راه طیشده و کتابهای دیگر انجام دادند، خیلی خوشش آمد؛ ولی پدرم یک مقدار با نظریه مارکسیستی که در آن ورود کرده بود با آنها زاویه داشت و گفت من با این راه خیلی سنخیت ندارم.» و من این را به نمازجمعه بعد از انقلاب کات زدم. پس چرا آنجا را ایراد نمیگیرید؟ چون آنجا آمدم حقیقتی را گفتم که شما دوست داشتید، ولی اینجا حقیقت نیست؟! آقای معتمدیمهر ما به دنبال حقیقت هستیم نه به دنبال واقعیت. واقعیت یعنی آنچه واقع میشود، اما وقوع پشتی دارد، حقیقتی دارد. مسعود رجوی خلقالساعه از زیرزمین به وجود نیامده. بخواهیم یا نخواهیم بخشی از آن تحت تاثیر نهضت آزادی بوده است. ما هم نگفتیم که همه مطالعات اینها همین بوده. آقای محمدمهدی جعفری در فیلم میگوید اینها پرتوی از قرآن خواندند؛ مگر ما نگذاشتیم؟ تصویر و اینسرتش را هم گذاشتیم. اینها کتاب نهضتهای دیگر را هم خواندند و ما هم گذاشتیم. تحت تاثیر انقلاب شوروی بودند، ما گذاشتیم. مگر ما فقط همان یک کتاب راه طیشده را گذاشتیم؟! اینها مباحث جدیدی نیست که شما مطرح میکنید. منتها مساله اینجاست که چه کتابی را بیشتر از همه خواندند؟ آقای اکبر بدیعزادگان _برادر آقای اصغر بدیعزادگان است و قول ایشان حتما درست است_ میگوید بدون اغراق سعید محسن صدبار این کتاب را خوانده. «راه طیشده»، استدلال و نوع روشی است که در سازمان مجاهدین میآید. کسی نگفته راه انبیا، راه بشر عینا راه طی شده است، ولی نوع تفکر، نوع روش از راه طیشده برگرفته شده است. چه نوع روشی؟ روش التقاطی. مهندس بازرگان در ابتدای کتاب عشق و پرستش، خودشان میگوید: «من در زندان بودم، _زندان اول نه بلکه سال 42_ وقتی وارد زندان شدم یک ادعیه دیدم و خواندم. یک کتاب رمان عاشقانه هم پیدا کردم. در مراوداتی که با خانواده داشتم، گفتم آن کتاب ترمودینامیک مرا هم بیاورید، میخواهم اینجا بخوانم. این سه کتاب محدود و به صورت شانسی و اتفاقی را در کنار هم ایشان میخوانده است. میگوید: «این سه کتاب را با هم بررسی کردم و از ترکیب اینها کتاب عشق و پرستش را به دست آوردم.» لذا روش ترکیب سه کتاب در همدیگر از کجا میآید؟ از مهندس بازرگان. بله. سازمان مجاهدین این سه کتاب را نخواند اما این روش را که بلد شد. سازمان مجاهدین خلق ایران، یعنی چه؟ مجاهد یعنی ظاهر اسلامی، خلق یعنی مارکسیستی و ایران یعنی ملیگرایی. این بهنام خدا و بهنام خلق که مسعود رجوی میگوید، خلقالساعه از زیرزمین درنیامده. اصلا کار مستندساز همین است که ریشهیابی کند و بگردد و پیدا کند که ریشه این در کجاست. شما گفتید ما اشتباه گفتیم که چرا شهیدمطهری در اصول فلسفه و رئالیسم ایشان را نقد کرده و خودتان از سویی گفتید که ایشان از نظر فلسفی و نخبهگرایی روحانیت که در ایشان بوده، گفته این کتاب به آخرت نمیرسد. خب، ما هم اول مستند همین را مطرح کردیم. راجعبه ریشهها گفتیم. گفتیم، آیا میشود با فیزیک، شیمی، علمالاشیا، زیست، علوم مادی به آخرت، وحی، روح، معاد و خدا دست یافت؟ اتفاقا سوال مهمی است. شما میگویید شهید مطهری گفته این به بیراهه میرود و بعد میگویید چرا این را ربط دادید به اینکه از دل کتاب راه طیشده سازمان مجاهدین درآمده؟ خب سوال این است که این بیراهه، چه کسی را به بیراهه برده؟ شهید مطهری فقط گفته بیراهه و هیچکس هم به بیراهه نرفته! اتفاقا ایشان خیلی درست فهمیده و همان سال نقد کرده است. قبل از آنکه جوانی مثل من نقد کند، شهید مطهری دست میگذارد به همان جایی که سالیان سال از این نطفه غلط جریانهای التقاطی بیرون میآیند. درباره ابوالحسن فروغی گفتید براساس کدام اسناد، ماسون بوده؟ جالب است در مجله صدا از شما سوال کردم که آیا ایشان ماسون بوده؟ و گفتید بله و حالا جالب است که رفتید فکر کردید و نظر دیگری دادید. البته اشکال ندارد، انسان نظراتش عوض میشود. درباره ابوالحسنخان فروغی اینترنت هست و همه شما گوشی دارید. سرچ کنید عکس لژ بیداری؛ لژ فراماسونری میآید. اصلا آن جمعیت لژ بیداری را ما نیاوردیم. فکر میکنید چون در این فضا جوانها هستند و ممکن است در همه مباحث مطالعه نکردهباشند باید تشکیک ایجاد کنیم که نه اینطوری نبوده. خودتان یکبار در مصاحبهتان تایید کردید؛ الان اینترنت هم هست، سرچ کنید، عکس لژ بیداری میآید. ما راجعبه سیدجمالالدین اسدآبادی اصلا تشکیک نکردیم که شما بحث را بردید به کتابی که درمورد سیدجمال است. ما راجعبه راه طیشده حرف میزنیم. میگویید آقای لطفالله میثمی گفته که شهیدبهشتی کتاب راه طیشده را به سازمان مجاهدین پیشنهاد داده؛ بله این در شهیدبهشتی محتمل است و چیز عجیبی نیست. اما سوالی دارم، امام خمینی(ره) چه کسی را بهعنوان معلم انقلاب معرفی میکند؟ شهیدمطهری را معرفی میکند. رهبر انقلاب ما امام خمینی(ره) است، معلم انقلاب شهیدمطهری است. ما در انقلابمان نیامدیم که روحانیت را تثبیت کنیم. همان جملهای که پسر آقای مطهری میگوید، درست است مگر ما آمدهایم که صحه بگذاریم بر انقلاب 57، روحانیت بر سر کار بیاید و حالا اگر شما یک اشکال از یک روحانی پیدا کنید، بگوییم ببینید این هم آیتالله است. اساس این انقلاب آن است که روحانیت، متفکر و متعقل است که با علم روز هم آشناست، با فلسفه هم آشناست، همان مباحثی که در کار مطرح کردیم. درباره شهیدبهشتی نکتهای را مطرح کردید اما بین شهیدبهشتی و لطفالله میثمی _باجناق آقای حنیفنژاد بودند_ که مبارزه مسلحانه میکرده، تفاوتی هست. همین الان عکس لطفالله میثمی را در اینترنت بزنید؛ ایشان دستش به علت بمبگذاری قبل از انقلاب منفجر شد و آن را از دست داد و چشمهایش هم نابینا شد. شهیدبهشتی هیچگاه فرمان تاسیس سازمان مسلحانه را نداد، خیلی فرق است بین شهیدبهشتی و مهندس بازرگان. بهشتی محرم رجوی و حنیفنژاد نبود، ولی نهضتآزادی محرم آنها بود. به چه علت؟ در فیلم آقای دادستان، آقای ابراهیم یزدی مصاحبهای دارد که میگوید قبل از خرداد سال 60 رجوی به خانه ما آمد و مهمترین مساله تاریخ سازمان مجاهدین خلق را آنجا در خلوتگاه خانه آقای یزدی به ایشان و آقای توسلی مطرح میکند و آقای توسلی هم این خاطره را جلوی دوربین ما گفته است. اگر شک دارید، برایتان میفرستم. در فیلم دادستان، مسعودی رجوی میگوید ما میخواهیم درگیر مبارزه مسلحانه شویم که ما گفتیم زورتان نمیرسد. خیلی جمله جالبی است. نگفت نزنید، گفت زورتان نمیرسد. سوال این است چقدر اینها به شما محرمند که خطرناکترین و مهمترین مساله امنیتی را به شما میگویند. فیلمش هم هست؛ من نگفتم. آقای یزدی و آقای توسلی گفتند. جالب اینکه نگفتند غلط است بلکه گفتید زورتان نمیرسد. خاطره آقای حنیفنژاد و آقای بازرگان و آقای بستهنگار و هم آقای محمدمهدی جعفری هم همین را میگویند. یک نفر، دو نفر نمیگویند و حالا جالب است شهیدبهشتی را میآورید در تایید راه طیشده؟! شهیدبهشتی را چه کسی زد؟ شهیدبهشتی را همینهایی زدند که صدبار راه طیشده را میخواندند. شهیدبهشتی را همین جریان التقاطی زد. شما گفتید «راه انبیا، راه بشر» با «راه طیشده» هیچ ارتباطی نداشته! اتفاقا آقای جعفری میگوید شهید مطهری همانجا به این کتاب حساس شد که مجاهدین خلق از روی راه طیشده، راه انبیا راه بشر را نوشتهاند. یعنی خودتان آقای جعفری را قبول ندارید؟! یعنی نهضت آزادی ممکن است خودش هم قبول نداشته باشد؟! یعنی اینقدر کوچک شده؟ راجع به نامه منسوب به امام خمینی گفتید بیایید از ما بپرسید و بعد هم گفتید آقای ملاقلیپور آمده با پیشفرض قضاوت کرده است. اصلا یک مستندساز، راویمحور است. من و گروهم سالها مطالعه کردیم، بیش از دوسال به صورت متمرکز و قبلش هم مطالعات پراکنده داشتیم. آیا ما مطالعه میکنیم که هیچ فکری نگیریم؟ مطالعه میکنیم که خالی از ذهن شویم؟ اصلا کل فیلم راجع به همین بود که این تفسیر نامه امام خمینی از کجا آمده؟ آقای صباغیان میگوید اولیالامر منکم درباره کیست؟ و بعد میگوید درباره پیامبر است. در حالی که آقای صباغیان! پیامبر قبلش بوده! مثالهای متعددی را در خود فیلم گذاشتیم که تفاسیر اشتباهی که هنوز هم وجود دارد را ارائه میدهند. چرا؟ چون نهضت آزادی دیگران را قبول ندارد. شما میتوانید بگویید من امام خمینی را قبول ندارم، میتوانید بگویید جایگاه رهبری را قبول ندارم، ولی نمیتوانید بگویید قرآن نبوده است. درباره نامه امام میگویید ما رفتیم شکایت هم کردیم. خب ما هم رفتیم از دفتر حفظ و نشر آثار امام خمینی پرسیدیم. حکم دادگاه ایشان را هم پرسیدیم. دستخط امام خمینی موجود است و آنجا جواب آمده. شما نوه امام خمینی را هم که اتفاقا به جریان اصلاحات نزدیک است، قبول ندارید! یعنی در درون خودتان، خودتان را قبول ندارید. نوه امام را که آنجا رئیس حفظ و نشر آثار هست، قبول ندارید. اتفاقا چون ما میدانستیم که چنین بحثی بوده، رفتیم گشتیم و تحقیق کردیم. من فیلم سال 58 امام را گذاشتم. توصیه امام به جریانهای مختلف این بود که تحت تاثیر ایسمها که تفسیر غلط از اسلام دارند، قرار نگیرید. عین نامه امام است. حالا شما میگویید منظورش نهضت آزادی نبوده، اما امام همان سال عینا همین را در نامهاش میآورد. با اینکه عینا میآید، باز هم تشکیک میکنید؟ اما چرا امام سال 58 اسم نمیبرد؟ علت دارد. برای اینکه احترام نگه میدارد. اول نصحیت میکنند، بعد علنی مینویسند. در اسلام اول امر به معروف و نهی از منکر است، بعد برائت میکنیم؛ ترتیبی دارد. در سال 58 امام میگوید متاسفانه توجه ندارند که تخصص در دین اسلام، کار هر کسی نیست و نیاز به درس و بحث و تحقیق و مطالعات سالهای زیاد دارد. البته که دیوار حاشا بلند است. معتمدیمهر: من ممنونم از آقای ملاقلیپور که آن تردیدی را که من داشتم به یقین نزدیکتر کردند و نشان دادند که این کار ارزش یک مستندسازی امنیتی را دارد. آن تعریفی که من از سینمای مستند خواندم، یک نظریه نبود. تعریفی بود که اتحادیه جهانی سینمای مستند مطرح کرده بود. جا داشت آقای ملاقلیپور که حرفهشان سینماست بر من پیشی میگرفتند و یک تعریف جدیدتر را مطرح میکردند و میگفتند اتحادیه جهانی سینمای مستند در سال مثلا 2018، تعریف جدیدی داده و رابطه میان سینمای مستند و واقعیت را قطع کرده و گفته شما میتوانید بروید و پشت واقعیتها را مطرح کنید. امیدوارم بعدا دیدارهای دیگری داشته باشیم و برای دیدارهای بعدی خودشان را آماده کنند. نکتهای که ایشان مطرح کردند درمورد عشق و پرستش یا شیوهای که مهندس بازرگان مخلوط میکرد. خیلی هم عیان و بیسلیقه، دستگاه مخلوطکن و آبمیوهگیری را در فیلم گذاشته بودند، جای بحثش در اینجا نیست. سوال این است؛ پس تالیف یعنی چه؟ کسی که تالیف میکند، یعنی چه؟ تالیف را مهندس بازرگان از خودش اختراع کرده؟ هرکسی که نظریهای دارد، بخشی از آن تالیفی است که از دیگران گرفته شده است. اینکه میگویند مهندس بازرگان یک کتاب عاشقانه و یک ادعیه دردسترسشان بوده و از آن عشق و پرستش درآمده است اما مهندس بازرگان 30 جلد کتاب مشتمل بر 300 عنوان کتاب و یادداشت دارد که منتشر شده است. من نمیخواهم قضاوت کنم که درست است یا غلط؟ هرکسی ممکن است قضاوت خودش را کند. اما انسجام کاملی در بین این آثار دیده میشود. پس بنابراین به این شکل نیست که هر چیزی که دم دستش بوده، یک چیزی درآمده است و اگر به جای ادعیه یا کتاب عاشقانه، کتاب جناحی دم دستش بود، کتاب دیگری درمیآمد. 300 عنوان کتاب و یادداشت مهندس بازرگان انسجامی را نشان میدهدکه برخلاف دیدگاهی است که ایشان مطرح میکند. اینکه آیا میشود با علوم تجربی به مفاهیم دینی مثل آخرت، خدا، وحی و اینها رسید، نه ایشان سوال را مطرح نمیکند، ایشان شبهه مطرح میکنند. نکته این بود که از دو سوی ماجرا میآمدند سوال میکردند که آیا کتاب راه طیشده، فقط مشتمل بر این است که مفاهیم دینی را میتوان از طریق علوم تجربی فهمید؟ آیا در راه طیشده، بازرگان این موضوع را گفته است؟ من این کتاب را آوردم و جملاتی را برای شما میخوانم و خواندنم به خاطر این است که شبههای پیش نیاید. مهندس بازرگان در این کتاب میگوید: «اجتماع نمیتواند از عقیده و هدف ویا از مصرف و مذهب بینیاز باشد.» در جای دیگری توضیح میدهد: «درست است کشورهای غربی و کشورهای توسعهیافته توانستهاند پیشرفت مادی داشته باشند و برای پیشرفت مادی بشر نیاز به این ندارد که خداوند برایش پیامبر بفرستد، اما شرط کافی برای سعادت بشر نیست.» ایشان مینویسد: «ایمان دینی واقعی، شرط کافی برای وصول به سعادت دنیاست و به بهترین وجه.» بنابراین کتاب راه طیشده، اولا نیامده بگوید که بشر نیازی به انبیا ندارد، مسائل دیگر هم گفته است. میگوید بشر را هم که راه پرپیچ و خمی میرود، درنهایت گرایشش به همانهایی است که انبیا مطرح کردهاند، سهلتر است، سادهتر است و مستقیمتر. انبیا به راه بشر نمیآید، بشر به راه انبیا میآیند و این موضوع را مهندس بازرگان از طریق تاریخ علم، از تاریخ علم دین در راه طیشده مطرح میکند. به همین دلیل شهیدبهشتی میگوید این یک کتاب دایرهالمعارف دینی است، یک تاریخ ادیان است که بازرگان نوشته. در کنار این بازرگان کتابهای دیگری هم دارد. مثل ذرهای بیانتها، بینهایت کوچکها، مثل آخرت و خدا. اتفاقا بازرگان بهطور صریح مطرح میکند و میگوید بشر با پای تجربهاش در اموری مثل فیزیک، شیمی، اقتصاد، حقوق و...میتواند پیش برود، اما فهم مسائلی مانند آخرت، وحی و خدا را نمیتواند. به دلیل همین مبحث است که ایشان میگوید هدف اساسی انبیا، شناخت مسائلی به بشر است که بشر با پای تجربهاش نمیتواند پیش برود، بنابراین بازرگان اینها را نگفته. اینکه من عرض کردم این فیلم مستند نیست، خوب بود به این رویکردها هم میپرداخت. آیا بازرگان فقط این را گفته بود که با علم ما به خداوند برسیم؟ اتفاقا مهندس بازرگان سه، چهار عنوان کتاب بیشتر در حوزه ساختاری علم و دین ندارد. عمده آثار مهندس بازرگان برای این است که نشان بدهد دین بهویژه اسلام، هیچ مغایرتی با حکومت دموکراسی و با آزادی ندارد و با حقوق بشر ندارد و با عدالت اجتماعی ندارد و به همین دلیل است که آثار مهندس بازرگان در دورهای که حوزههای علمیه به تعبیر شخص آیتالله خمینی(ره) به خواب فرو رفته بودند و متحجران در حوزه علمیه برووبیا داشتند و تمام وجوه اجتماعی را از اسلام گرفته بودند، هم این آثار است که در برابر گفتمان مارکسیستی، گفتمان اسلامی را وارد جنبش اجتماعی ایران میکند. فضای دانشگاهها که یکسره در اختیار چپها و مارکسیستهاست، میآید و اسلام را در آن فضا معرفی میکند. البته این چیزها شاید امروز جرم باشد ولی آن زمان حسن بود. اما در رابطه با اینکه میگویند حالا آقای بهشتی هم یک چیزی گفته، ولی آیتالله خمینی(ره) که بهعنوان معلم انقلاب که مطرح نکردند. من فکر میکنم بخشی از آن به خاطر این است که شاید سن ایشان نمیرسید. آیتالله خمینی(ره) به مراتب جملاتی مهمتر از آن درمورد دیگران گفتهاند. درمورد شهیدبهشتی گفتهاند: «بهشتی یک ملت بود.» به مراتب بیشتر از این است که بگویند معلم انقلاب بود. درمورد منتظری گفتهاند: «منتظری حاصل عمر من بود»، اما ما دیدیم که بعدها جهتگیریها تغییر کرد و این جملات هم هیچکدام ملاک نیست. آیتالله خامنهای امروز رهبر انقلاب است، مصداق آن چیزی است که ایشان و دوستانشان میخواهند تحت عنوان ولایت و مفهوم ولایت مطرح کنند. آقای خامنهای در پیامی که در بهمن 73 یعنی بعد از تمام این دعواها و بعد از فوت مهندس بازرگان صادر میکند ضمن اینکه اختلافات سیاسی وجود داشته، اما جملاتشان خیلی جالب است. ایشان مطرح میکنند مهندس بازرگان از پیشروان ترویج و تبیین اندیشههای ناب اسلام، با زبان منطق و شیوههای نوینی بود و از این رهگذر بیشک در چشم همه علاقهمندان به گسترش و رواج ایمان اسلامی میان طبقه تحصیلکرده در دوران خفقان و دینزدایی رژیم پهلوی، دارای شأن و ارزش بهخصوصی است. پس ایشان هم بهعنوان یک مجتهد، بهعنوان یک عضو شورای انقلاب همین دیدگاه را داشتند. اتفاقا ایشان هم میگوید و بعدها میگوید ما اختلافات سیاسی داشتیم، اما دیدگاه علمی بازرگان، صلاحیت او را برای ترویج امر دینی زیر سوال نمیبرد. از این موارد خیلی زیاد است. ارتباطات بسیار زیادی که شهیدباهنر، شهیدمفتح با مهندس بازرگان داشتند. اینها همان نقاط کوری است که ارزش مستندبودن آثار ایشان را کم میکند. رفتند یک تکجمله از آقای مطهری پیدا کردند و آن هم مطهری فقط در حوزه فلسفی، باز هم مطهری میگوید «این دانشمند و مولف برجسته» و با این نگاه از بازرگان یاد میکند، در همان جایی که راه طیشده را نقد میکند. ولی میگوید با این موافق نیستم، این ایرادات را هم دارد. حق ایشان است، میتواند این را بگوید. اما در رابطه با مبارزه مسلحانه؛ من فکر میکنم اتاق فکر فیلم فراموش کردند که مبارزه مسلحانه با سازمان مجاهدین خلق شروع نشد. قبل از آنها بودند و بعد از آنها هم بودند. تودههای فداییان اسلام، هیاتهای موتلفه، حزب ملل اسلامی، گروههای مارکسیستی. بخش عمدهای از آن متاثر از گفتمان مارکسیستی بود که مجاهدین خلق هم انکار نمیکنند و بهعنوان مارکسیست و علم مبارزه میآورند. اما بخشی از آن فضای گفتمان انقلابی بود که حتی مسلمانان را تحت تاثیر قرار داده بود. بیتردید فداییان اسلام یا هیاتهای موتلفه آنها هم شاید تحت تاثیر مارکسیست نبودند، اما آنها هم به مبارزه مسلحانه اعتقاد داشتند. جناب آقای نبی حبیبی، دبیرکل موتلفه مصاحبهای با سایت تاریخی ایرانی دارد، جملات را از روی این مصاحبه میخوانم. نبی حبیبی میگوید اینها را مهندس بازرگان و نهضت آزادی نگفته است. او میگوید شهیدمطهری که عضو شورای روحانیت موتلفه بود، به این نتیجه رسید که نیاز به کار مسلحانه است. در سال 42 و در زمان شکلگیری موتلفه گفته شده است و اظهار کرد باید چند نفر از سران رژیم شاه به خاک بیفتند تا این جو شکسته شود. پس اتفاقا آقای مطهری از بانیان مبارزه مسلحانه بوده، نه به خاطر کتاب راه طیشده. شهید حنیفنژاد این کتاب را 19 بار خوانده است و بنده هم پنج بار خواندم، اما از خواندن این کتاب به مبارزه مسلحانه نرسیدم. شهیدمطهری هم وقتی بحث مبارزه مسلحانه را مطرح میکند، تحت تاثیر راه طیشده نیست. همین مطلب را درمورد شهیدمطهری، آقای ابوالفضل توکلیبینا از موسسان موتلفه اسلامی میگوید شهیدمطهری در منزل آقای میرمحمد صادقی میگوید تا سه نفر از سران این حکومت از بین نروند، کاری از پیش نمیرود و قرار بوده علاوهبر منصور، نصیری هم ترور شود. بعد خاطرهای از حاجمهدی عراقی ذکر میکنند و میگویند حاجمهدی عراقی نزد امام میرود و از امام میپرسد ما در بحث ترورها چه کار کنیم. امام رد نمیکند و گفته بودند تو چه کار داری، بگذار کارشان را بکنند. آقای عسگراولادی یک خاطره میگوید که آقای عسگراولادی پیش امام رفت تا فتوای ترور فردی، احتمالا منصور را بگیرند و امام میگوید یک نفر نزد پیامبر میرود و راجعبه کسی که به اسلام اهانت کرده [میپرسد که] حکم قتلش را بگیرد. پیامبر فرمود خوب بود بعد از اینکه او را به قتل رساندی، از من سوال میکردی و این مطلب نشاندهنده صداقت ایشان (یعنی آیتالله خمینی) در تایید این موضوع است. اینها خاطراتی است که با منابع وجود دارد و مکتوب و منتشر میکنم. اینها نشان میدهد راهحل مسلحانه راهحلی بوده که در جامعه ما مطرح بوده و کسانی هم که مورد تایید ایشان هستند، میخواهند آنها را مطلق کنند. آیتالله خمینی، آیتالله مطهری اینها هم رویگردان از مبارزه مسلحانه نبودند. ایشان میگویند بنده در مصاحبه با صدا پذیرفتیم که ابوالحسن فروغی، ماسون بوده است؟ این نشریه موجود است و من خواهش میکنم روزنامه را تهیه و مطالعه کنند. در هیچ کجا بنده این مطلب را نپذیرفتم. اصلا بحث آقای ابوالحسنخان نیست. ملاقلیپور: بحث نشده؟ معتمدیمهر: پیدا کنید. البته آقای ملاقلیپور در تحریف وقایع متاسفانه دست زیادی دارند. در همین مصاحبه یکجا میگویند آقای مطهری در کتاب نهضتهای اسلامی در صدساله اخیر میگوید مهندس بازرگان کسی است که خلع ید از اسلام میکرد. کلی هم بحث میکنند. در همین پانوشت، خود مجله آورده است که در این کتاب درمورد مهندس بازرگانی این بحث مطرح نشده است. تصریح دارد و میگوید درمورد فردی است مسلمان و روشنفکری که در اروپا زندگی میکند و این موضوع در پانوشت همین مصاحبه ما هست و وقتی من کتاب را دقیق خواندم، دیدم بله همین است. ولی ایشان میگویند و مستندشان هم بر همین اساس ساخته شده و خیلی تعهد به اصالت گفتار ندارند. یک سوال میخواهم مطرح کنم. پیام این فیلم این است که مهندس بازرگان و روشنفکران دینی صلاحیت ترویج امر دینی را ندارند. بسیار خب، ما دستمان را بالا میگیریم. 40 سال است که نهتنها ترویج امر دینی بلکه آموزشوپرورش، آموزش عالی و حکومت و حاکمیت و کل نهادهای حاکمیت دست روحانیت بوده است. نتیجه این 40 سال بهجز دینگریزی چیزی بوده؟ در تابستان گذشته بیش از 250 نفر در سراسر کشور به خاطر مصرف الکل غیراستاندارد مردند. آمارهایی که طی یکی دوسال گذشته وزارت بهداشت اعلام کرده مبتنیبر این بود که میزان مصرف الکل در جامعه ما برابری میکند با اروپای شرقی. در خود تلویزیون رسمی جمهوری اسلامی گفته میشود و بارها گفته شده که جوانان ما مبتلا به دینگریزی شدند، آداب و شرعیات را کمتر به جا میآورند و نماز کمتر میخوانند. اینها چیزهایی است که در همین رسانهها گفته میشود. من میخواهم ببینم حاصل این 40 سالی که دین توسط متخصصانش به تعبیر دوستان معرفی شده، به جز دینگریزی بوده؟ اما همین کتابهایی که ایشان تحت عنوان انحرافی و التقاطی مطرح میکنند، حاصلش این بود که یک جنبش اجتماعی سراسر چپ و مارکسیستی را تبدیل به یک جنبش اسلامی کرد. من خواهشم این است که ایشان به این سوال پاسخ دهند. این متخصصان امر دینی، دانشمندان علم کلام و فلسفه و فقه حاصل عملکردشان چه بوده؟ 40 سال پیش شاید هیچکس این تجربه را نداشت اما امروز ما این تجربه را داریم. امروز ما دیدیم که حاصل عملکرد انحصاری این افراد چه بوده؟ نه مهندس بازرگان و نه حتی اعضای سازمان مجاهدین خلق، هیچکدام روحانیت را رد نمیکردند. من اینجا منابعش را دارم. مهندس بازرگان با حقوق انحصاری و حقوق ویژه روحانیت مخالف بود. اما مهندس بازرگان روحانیت را رد نمیکرد. شما کتاب تعامل نهضت آزادی و روحانیت را بخوانید، سراسر تاریخ نهضت آزادی، تعامل و ارتباط دوسویه با روحانیت بوده، اثر گذاشته و اثر پذیرفته است. اما هیچوقت رد نکرده است. ما افتخار میکنیم که مهندس بازرگان و نهضت آزادی بهویژه پس از انقلاب، از پیشگامان جریانی بودند که گفتند روحانیت حق ویژه در جامعه نباید داشته باشد. ملاقلیپور: ایشان شروع صحبتشان این بود که من کانال اطلاعات هستم. دیشب آمدنیوز _که معلوم است بیشتر به چه کسی نزدیک است_ فیلمی از بنده گذاشته، (دیگر آنجا که دست من نیست) درباره اینکه من علیه اطلاعات و سپاه سخنرانی کردهام. فیلم را میگذارم برای کسانی که نشنیدهاند، بشنوند. این فیلم مربوط به جشنواره پارسال بوده و یک سال هم نمیشود. درباره من میگویند تفکری که نزدیک به جبهه پایداری است. بچههای سینما همه میدانند بنده در سال 88 به آقای میرحسین موسوی رای دادم و اتفاقا مخالف آقای احمدینژاد بودم و در دوره جدید هم، مخالف آقای روحانی بودم و نگفتم به چه کسی رای دادم و چون احساس کردم همان اشتباه بس است که آن سال اعلام کردم ولی شما قوی و قاطع از آقای روحانی حمایت کردید و نتیجه و خروجیاش هم معلوم است. درباره مبارزه مسلحانه فرمودید که فداییان اسلام، موتلفه و اینها را آقای ملاقلیپور چطوری میخواهد جواب بدهد؟ در این فیلم ما نیامدیم تایید یا نقد یا نفی مبارزه مسلحانه کنیم. اینجا بحث یک جریان فکری است و این شما هستید که با همه چیز سیاسی برخورد میکنید. بله. سیاست از آقای مهندس بازرگان جدا نیست، خواسته یا ناخواسته باید پاسخهای سیاسی و ورودی سیاسی هم داشته باشیم. اگر میخواستیم صرفا سیاسی ورود کنیم، از دولت موقت که پر از سیاست بود شروع میکردیم. تعمد داشتیم که از راه طیشده ورود کنیم. بحث سر این است که مبارزه مسلحانه باعث تغییرات درونی افراد و انقلاب درونی افراد نمیشود. من نه آیتالله هستم و نه خودم را جای یک آیتالله و مرجع تقلید میگذارم که بخواهم بگویم چه حرام است و چه حلال؟ بحث سر چگونگی شکلگرفتن انقلاب است. انقلاب درونی، نه انقلاب بیرونی. البته نهضت آزادی ید طولایی در اینکه انقلاب را تخریب معنا کند، دارد و اصلا به این توجه ندارد که این مساله انقلاب، یعنی منقلبشدن، یعنی حولحالنا. در فیلم، با آقای جعفری بحثش را کردیم. بعد میگویید که «شهید» محمد حنیفنژاد! نمیدانم این از کجا آمده است اما خیلی جالب است و بعد هم میگویید از سازمان مجاهدین جدا بودیم و به ما ربطی ندارد، با این حال از بنیانگذارش هم تقدیس میکنید. بعد ادعا میکنید که ما گفتیم مبارزه مسلحانه تحت تاثیر راه طیشده بوده؟ مگر ما در فیلم چنین چیزی گفتیم؟ ما گفتیم التقاط فکریای که در سازمان مجاهدین شکل گرفته، از راه طیشده آمده است. مبارزه مسلحانه، آنجا که دست آقای بازرگان بالا رفت، آنجایی که آقای بستهنگار گفت من از دو لب ایشان شنیدم که گفت تنها راه، مبارزه مسلحانه است،آمده است. اینها را خودتان گفتید. اینها را نهضت آزادیها گفتند. اینها اشخاص اولیه نهضت آزادی هستند. در سالهای 41 و 42 و 43 اصلا نه من نبودم و نه شما بودید. این را آنها گفتند و مطمئنا از نظر من و شما، نظر آنها ارجح است. بعد یکسری فکتها در کتابهای مختلف آوردید که امام گفته است من کاری ندارم، خودتان بروید انجام دهید. جعل تاریخی اینهاست. شما از آقای حسین احمدیروحانی از اعضای ارشد سازمان مجاهدین در صحبتهای اولیهتان فکت آوردید، من هم از همان آقای حسین احمدیروحانی و کتاب ایشان فکت میآورم که ایشان در کتاب خودش میگوید بنده و آقای تراب حقشناس قبل از انقلاب وقتی به دیدار آقای خمینی در نجف رفتیم، از طریق آیتالله طالقانی که به آقای دعایی زنگ زدند و در خاطرات آقای دعایی هم این موضوع نقل شده است، یعنی یکی، دو تا نیست، یعنی این خاطره را از چند جهت و از آدمهای مختلف تعریف کردند. میگوید رفتیم آنجا و کتابها را دادیم و گفتیم میخواهیم شما از ما حمایت کنید. امام گفتند شما دنبال اسلحه هستید و فقط خودتان را به کشتن میدهید، این راهها فایده ندارد. سازمان غیرعلنی بود و امام غیرعلنی گفت. بعد هم امام در حصر بود، روزنامه نداشت که چاپ کند. خاطرات هم سازمان مجاهدین و هم مسئول دفتر امام موجود است و از همه طرف هست که امام مخالفت خودش را با به ثمر نرسیدن میگوید. آنجا امام میگوید آن ثمر نمیدهد، همین حرفی که ما میزنیم. اصلا بحث حلال و حرام نیست. درباره فداییان اسلام میگویید رفتند و پرسیدند و امام باز آنجا تلویحا چیزهایی گفت. در خاطرات خود فداییان اسلام هست. خاطره شهیدعراقی که فرمودید، میگوید ما رفتیم و امام گفت نکنید، عین همین جمله را گفت. گفت این راهها فایدهای ندارد و بروید همین کاری که روحانیت میکند، مردم را بیدار کنید. اگر من را قبول ندارید خاطرات آقای احمد_الان احمد زنده است_ را بخوانید. خود موتلفه میگوید امام قبول نکرد، رفتیم نزد آقای میلانی و چون حدس میزدیم ایشان هم مجوز نمیدهد، جوری گفتیم که مجوز بدهد. بعد موتلفه کلا یک عملیات مسلحانه دارد که شهیدعراقی در خاطراتش میگوید ما از این مسیر برگشتیم؛ یعنی به همان راهی که امام گفت برگشتیم. یعنی بحث حلال و حرام و غلط و درستی نیست. یعنی راه انقلابی نیست، راه منقلبشدنی نیست. 17 هزار نفر را مثل سازمان مجاهدینیها نکشتند. این خیلی فرق است. تقطیع یعنی اینکه بیاییم سازمان مجاهدین با موتلفه اسلامی و فداییان اسلام با منصورون را با هم یکی کنیم. این تقطیع تاریخی است. فداییان اسلام بعد از انقلاب، تاریخش باعث افتخار است. شهیدمجتبی هاشمی اینها در جبهه بودند، معاون شهیدچمران و عکسش را هم همه دیدهایم، کلاه کج دارد و خیلی از بچههای دیگرشان. منصورون همهشان در جبهه بودند. شهیدمحمد جهانآرا، اتفاقا مخالف نظراتشان را در همان دوره صحبت کردند. نمیشود کات زد به مجاهدین خلق که دست در دست صدام دادند و جنگیدند. جایی از امام فکت میآورید و بر جملات امام صحه میگذارید و در جای دیگر حرف امام را رد میکنید! ما نمیدانیم شما امام را قبول دارید یا ندارید؟ آنجایی که فکر میکنید به نفعتان نیست، میآیید میگویید 40 ساله فلان شده؛ یعنی امام اشتباه بود دیگر؟ اگر از فکت امام آوردید، یعنی امام هم اشتباه بود دیگر؟ برای اینکه 40 سال است که این رویه، جز دینگریزی هیچ چیزی نداشته است. جالب است و خیلی تعجب میکنم اگر جای شما بودم حداقل میگفتم 39 سال، حداقل دولت موقت را قبول میکردم. یعنی اینقدر سوتیدادن، خیلی بد است. آدم دولت خودش را هم قبول نداشته باشد. بعد [عنوان] دولت هم گفتید، یعنی اگر باز دولت نمیگفتید، میگفتم منظورتان حکومت است. آموزشوپرورش، همه اینها را یکییکی ارکانهای اتفاقا دولتی را مثال زدید. بعد هم گفتید مهندس بازرگان و مجاهدین خلق روحانیت را تا حالا رد نکرده. به نظرم اتفاقا محل بحث است و اصلا یک فیلم میشود راجعبه همین ساخت. البته شما میگویید جعل است، پس شما بسازید. شما دلایل بیاورید. این خیلی جالب است مهندس بازرگان در کتاب «خدا و آخرت تنها هدف بعثت انبیا» _که یک جایی شما گفتید که ایشان نگفتند «تنها هدف بعثت»، درصورتی که اسم این کتاب «خدا و آخرت، تنها هدف بعثت انبیا» بوده است، بعد به دلیل انتقادهایی که اعضای نهضت آزادی مثل آقای معینفر که بعدا وزیر نفت ایشان هم بود، کرد، ایشان کلمه «تنها» را برداشت_ گفت: (این را به نقل از آقای محمدنوید بازرگان میگویم و فیلمش هم موجود است. اگر انکار شد، فیلمش را دارم و میتوانم پخش کنم) «پدر من در آن کتاب به این نتیجه رسید که پیامبران آمدند فقط بگویند که یک آخرت و خدایی هست. تنها هدف بعثت انبیا. احکام و آیاتالاحکام را خود بشر به بهترین راه و حتی بهتر از انبیا به دست آورده است.» و میگوید انجیاوها خیلی جلوترند از چیزهایی که پیامبران گفتهاند؛ خمس و زکات و اینها. ایشان به پیام آقای خامنهای استناد میکنند که اشاره کردند شما از پیشگامان مبارزه با جریان کفر بودید. ما هم در فیلم گذاشتیم. ببخشید ما که نیامدیم بگوییم مهندس بازرگان صددرصد غلط بوده است؟ در مخالفت با مارکسیسم _آقای بستهنگار در فیلم اشاره دارد_ راه طیشده جواب تقی ارانی بود. تقی ارانی، آن نفرات اولیهای که مربوط به حزب توده هستند، از این جهت که دین بهدور از علم نیست، بله. نه فقط مهندس بازرگان بلکه خیلیهای دیگر کتاب دارند. دکتر شریعتی از زاویه جامعهشناسی بررسی میکند و فردید از یک زاویه دیگر و خیلیهای دیگر مطرح میکنند. تمام بحث ما این است که این مسیر به کجا میرسد؟ بعد شما میگویید که ایشان 300 کتاب دارند! اتفاقا یکی از پاشنهآشیلهای روشنفکری همین کتاب زیادهاست. همین صحبت زیادها است. هم سخنرانیزیادها است. بله. ایشان کتابهای خوب هم داشته مثل «ذره بیانتها» که شهیدمطهری اتفاقا تاکید میکند بخوانید. ما در فیلم هم صفر و صدی نگفتیم مهندس بازرگان را. اتفاقا گفتیم همه چیز تخصصی است. بازرگان «مهندس» بود و تا میتوانستیم هم تعریف کردیم؛ نکردیم؟ لولهکشی آب تهران را خود شما اینقدر نگفتید که در این فیلم همه فهمیدند، لولهکشی آب تهران تا مقطع آب فشاری با ایشان بوده. اتفاقا ما آن را تعریف کردیم که این مهندس، مهندسی بوده که در علوم فیزیک ترمودینامیک و سیالات مهارت و دکتری نساجی هم داشته است. ما که نمیخواهیم بگویم که صفر تا صد غلط بوده است. بحث تخصص است. اتفاقا نهضت آزادی از پیشگامان این شعار است که همه چیز تخصصی است، اما سر دین که میرسد، میگوید دین تخصصی نیست. هر کسی بالاخره یواشیواش میتواند متخصص باشد! حنیفنژاد هم میآید تفسیر میکند و از داخلش سازمان مجاهدین درمیآید. ابوالحسن فروغی هم تحصیلات دینی نداشته، میآید تفسیراتی میکند و این میشود. خیلیها را داشتیم. اینطوری نبوده که من فقط انتقاد صرف کنم. آقای هادی غفاری را گفتیم که در مجلس افراط کردند؛ آمدند و زدند و درگیری ایجاد کردند. مگر نگفتیم؟ فقط افراط سازمان مجاهدین را نگفتیم. در کدام فیلم تا حالا گفته شده بود. بحثمان اتفاقا افراط و تفریط است. مهندس بازرگان نمونه بارز تفریط است، یعنی لیبرالیسم. یعنی به ظاهر این بوده که آزادیم، همه چیز آزاد است اما آزادی برای چه؟ آزادی برای تروریست هم میشود؟ لیبرالیستها را درواقع میشود با یک مثال آورد. این مثال را در فیلم هم استفاده کردیم، ازجمله آیتالله طالقانی؛ گفتیم باغبانهایی هستند که فقط باغ را آبیاری میکنند و میگویند ما آزادیم، حالا علف سبز میشود، خب سبز شود، ما نباید جلوی آزادیشان را بگیریم! بابا درختها خشک میشوند. دفاع ندارند و به خاطر همین است که در مساله جهاد، فقط میگویند صلح کنید. آخر صلح برای چه ؟ در مساله برائت آقای جعفری میگوید آقای بازرگان، برائت نداشت. ایشان میگوید مهندس بازرگان اساسا برائت نداشت. البته میدانم ایشان (معتمدیمهر) میگوید مهندس بازرگان از استبداد برائت داشت. بله. برائتش از استبدادش برای این بود که به لیبرالیسم برسد. دوباره میرسد به کجا؟ لیبرالیستها فصل هرس ندارند. واقعیت ماجرا این است؛ یعنی اگر دست به هرس درخت بزنی، میگویند دارید مخالفت میکنید، دارید آزادی بیان را میگیرید، برای همین است که نمیتوانند از سازمان مجاهدینیها برائت کنند. جملهای از مسعود رجوی گذاشتم که (برمیگردد به همان مبارزه مسلحانه که جالب است) میگوید شما در گذشته از جاریشدن خون خیلی نگران بودید، چه کسی را میگوید؟ در سخنرانی سال 59 درحالی که خط و نشان برای کسانی که طرفدار خط امام یا مخالف سازمان مجاهدین هستند، میکشد و میگوید شما در گذشته از جاریشدن خون خیلی نگران بودید! من این جمله را چند بار گذاشتم. این تاکید میکند به خاطره همان آقای حسین احمدیروحانی و تراب حقشناس و آقای دعایی که آنجا امام گفت شما فقط خودتان را به کشتن میدهید. اتفاقا فراتر از آن چیزی که درواقع شما مطرح میکنید که کار سطحی است، اتفاقا یک کار عمیق است. نه دوبار، بارها و بارها ببینید. میدانم چون موضع دارید سخت است. من با زاویه خودم اینقدر انصاف دارم، من و گروهی که کار کردیم. افراطگرایی را هم میگوییم ولی شما کاملا میکوبید. بایکوت یعنی همین که روزنامههای لیبرال یک کله میگویند این فیلم را نبینید. اگر شما ترسی ندارید، ببینید. بیایید صحبت کنید. بد است که اینجا یک مساله پیش آمده و یکسری موافق و یک مخالف دارد. معتمدی مهر: اولا در رابطه با آن خاطرههایی که من گفتم به نقل از آقای هاشم امانی یا آقای عسگراولادی، اینها همه سند دارد و خبرگزاری دفاع مقدس 20 تیر 94 و مصاحبه با آقای نوید حبیبی در تاریخ ایرانی سند دارد. البته سندهایی دارد که مورد توجه شما قرار نگرفته است. اما درباره جبهه پایداری که گفتید، من آن شب کمی با تردید گفتم. اما امروز خیلی با یقین این را میگویم فیلمی که مشاور اعظمش جناب آقای حسن روزیطلب، عضو هیاتموسس رجانیوز است، این فیلم به جز اینکه جهتگیریاش براساس جبهه پایداری باشد، همان جبهه پایداری که سرانش قبل از انقلاب، مبارزه با شاه را حرام میدانستند، فکر میکنم این فیلم، جهتگیری دیگری ندارد. دشمنیاش هم با مبارزه مسلحانه قبل از انقلاب بر همین اساس است، چون آقای مصباح قبل از انقلاب فکر دیگری داشت. اما در رابطه با بحث اولیالامر که فرمودید، آقای صباغی هم به خاطر سن و حافظهشان، معلوم است که بدون حافظه با قضیه برخورد میکنند. شهید مطهری در همین کتاب نهضتهای اسلامی میگوید چنانکه میدانید وابستگی دین به سیاست به مفهومی که در بالا تعریف شد، یعنی مقام قدسی داشتن حکام، اختصاص به جهان تسنن دارد. در شیعه هیچگاه چنین مفهومی وجود نداشته است. تفسیر شیعه از «اولیالامر» هرگز به صورت بالا نبوده است، بنابراین آن تفسیری که مدنظر شما از حکومت روحانیت و در واقع ولایت فقیه بوده، همان چیزی است که شهید مطهری میگوید مربوط به جهان تسنن بوده و شیعه روایت دیگری داشته است. اما در رابطه با دیدار مجاهدین در سال 49 با امام در نجف که آقای تراب حقشناس و آقای حسین روحانی میروند، آیتالله خمینی نه از باب مبارزه مسلحانه، میگوید کتابهایتان را بدهید من بخوانم. مبانی این کتابها را به لحاظ شناختی و تئوریک نمیپذیرد؛ همان نگاهی که مهندس بازرگان هم داشته است. اما آیتالله خمینی مخالفتش را اعلام نمیکند، نه به دلیل اینکه در حصر بوده؛ در همان ایام هرچند ماه ایشان بیانیههایی علیه شاه میدادند که در ایران پخش میشد، بنابراین نه آیتالله خمینی و نه آیتالله مطهری آدمهایی نبودند که بخواهند چیزی را لاپوشانی کنند. آقای مطهری حتی این شهامت اخلاقی را داشت که در مقابل شهید دکتر شریعتی در سال 56 موضعگیری کند. نمیخواهم بگویم حق با کدامیک از آنها بود، اما موضعگیری میکند، بنابراین اینکه در مقابل مجاهدین موضعگیری نمیکند، به خاطر حصر و به خاطر عدم امکانات نبوده است. اما درباره آقای طالقانی که میگویند نهضت برائت ندارد. آن صحنهای که از آقای طالقانی رندانه پخش میشود که میگوید علفها را بکنید، باید بگویم آیتالله طالقانی به مراتب بیش از مهندس بازرگان با مجاهدین در ارتباط بود و محل رجوع مجاهدین بود. پس آقای طالقانی دنبال این نبود که ریشه مجاهدین را بزند. آقای طالقانی هم نگاه پدرانه داشته و میخواست خشونت را کنترل کند و در مورد برائت از مجاهدین؛ مجاهدین یک تاریخی تا قبل از 30 خرداد 60 که وارد فاز مسلحانه میشود، بیانیههای مکرر نهضت در گوگل هم هست. ترورهای آنها از هفت تیر، حزب دفتر نخستوزیر و ترور شهیدمدنی و... همه را با تعبیر جنایت و تروریسم یاد میکند. نهضت آزادی در سال 59 یعنی قبل از ورود سازمان به فاز مسلحانه در کنگره سومش مطرح میکند که تنها راه مبارزه، مبارزه مدنی و در چارچوب قانون اساسی است، بنابراین مواضع کاملا مشخص است و من امیدوارم آقای ملاقلیپور از این فرصت استفاده کنند و بروند اسناد نهضت را یک بار دیگر بخوانند. نامه آقای خامنهای هم به آقای مهندس بازرگان در مورد ستایش از مبارزات سیاسی ایشان نبوده است، اتفاقا میگوید شما در ترویج امر دینی در میان جوانان... اینها در دوران قبل از شاه است. راه طیشده قبل از انقلاب نوشته شده است. سازمان مجاهدین خلق قبل از انقلاب تاسیس شده است، اما شما میگویید تاسیس سازمان مجاهدین به خاطر راه طیشده بوده؛ تروریسم مجاهدین به خاطر راه طیشده بوده است. شخص آیتالله خامنهای از صلاحیت مهندس بازرگان در ترویج امر دینی تجلیل میکند. شما حرفتان را بزنید و بگویید آقای مصباح قبل از انقلاب این را گفته و بعد از انقلاب این را میگوید. شما نگویید که مجتهدین و شورای انقلاب و رئیس شورای انقلاب...، حرف خودتان را بزنید و صادق باشید. ملاقلیپور: دونکته ایشان گفت؛ یکی درباره روزیطلب بود. یک بار هم دارد وفاق پیش میآید که یک کسی از راست و یک کسی که به میرحسین رای داد. اتفاقا میخواهم بگویم بازه مخالفهای شما خیلی زیاد است. آقای ناطق نوری فیلم را دیدند و اتفاقا شخصی که در انتخابات اخیر طرفدار روحانی بود، از فیلم حمایت کردند و گفتند فیلم بیقصد و غرضی است. شما جواب سوالها را بدهید و فرامتن کنید چه فایدهای دارد؟ یک سوال میگویم که خیلی مهم است. سازمان مجاهدین خلق 17هزار نفر را از سران حزب جمهوری و از مردم کف خیابان، از هر کسی که احساس میکرده طرفدار خط امام است، مغازهداری که عکس امام زده بوده، در مدارس که هیچی، بچه مردم بوده که این بچه نظری نداشته، دست به ترور زده است. اگر شما برائت کردید از سازمان مجاهدین و خودتان را جدا کردید، چرا یک نفر از شما را نزدند؟ این خیلی سوال خوبی است؟ چطور میشود که 17هزار نفر از همه جریانها را میزنند، اما از شماها نمیزنند، علت دارد؟ به خاطر همین رابطه پدر و فرزندی است. یک دانشجو: امام جملهای دارند و اشکال را در عدم شناخت دستورات اسلامی میدانند، آیا نهضت آزادی متوجه شده که دین در همه شئون جاری است یا خیر؟ معتمدیمهر: البته ایشان نظرهایی داشتند که خیلی هم خوب است اما اینکه میفرمایید امام مطرح کردند اشکال شما، در عدم شناخت فقه اسلامی است، اولا اینکه آیتالله طالقانی که یکی از اعضای هیاتموسسه نهضت آزادی است، آیتالله ابوالفضل زنجانی، آیتالله سیدرضا زنجانی، اینها عضو هیاتموسسان نهضت بودند. پس اینطور نبوده که نهضت در فقه بدون شناخت باشد. اما در مسالهای حق با شماست، ما اعتقاد داریم فقه، تمام دین نیست. میتوانیم روی این اختلاف با همدیگر بایستیم و جای دیگر هم بحث کنیم. اما اینکه شما بحثی را ربط دادید به ولایت فقیه که شناختی از مفاهیم دینی... کجا در ولایت فقیه شناخت از مفاهیم دینی و وحی را مطرح کرده است؟ ولایت فقیه امری است اجرایی به تعبیر آیتالله خمینی و درادامه ولایت رسولالله. میگفتند ایشان هم حکومت داشته و ما هم حکومت داریم. در حکومت که درمورد وحی بحث نمیکنند، بحثهای اجرایی بوده است. بحثهای مربوط به وحی و مربوط به آخرت و مربوط به خدا. ما یک کتاب مرجع بیشتر نداریم، آن هم قرآن است. اتفاقا مهندس بازرگان شیوهاش مبتنیبر بازگشت به قرآن است و هیچکسی هم جز قرآن بهعنوان یک مبنا این حق را در انحصار فقها قرار نداده. اینکه قرآن میفرماید «و ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِه»؛ ما هیچ پیامبری را نفرستادیم جز به زبان مردمش. قرآن میفرماید ما رسولی را از میان مردم قرار دادیم. پیامبر نه فقیه بود، نه عالم، نه اهل کلام بود و نه اهل فلسفه و نه روی آب راه میرفت، از این کارها انجام نمیداد. پیامبر یک فرد امی بوده از میان مردم و صلاحیت ترویج امر دینی و تبیین امر دینی را داشت. اصلا رسالت اصلیاش، ابلاغ و تبلیغ بود. بنابراین هرکس دیگری هم، منوط به اینکه درک درستی از قرآن مطرح کند، این حق را دارد و درک درست از قرآن منوط به فقه نیست. من منباب اطلاع شما دوستان جوانتر عرض میکنم سری به حوزه علمیه بزنید، ببینید جایگاه قرآن در حوزه علمیه چقدر است. مرحوم علامهطباطبایی منفور بود در حوزه. ایشان بسیار مورد فشار بود به خاطر اینکه چرا شما به قرآن میپردازید؟ چرا فقه و حدیث و روایت را رها کردید و آمدید دنبال قرآن؟ یک دانشجو: آقای جوادیآملی 110 جلد تفسیر کرده است. معتمدیمهر: بله. بعد از انقلاب. ایشان اگر راست میگفتند قبل از انقلاب این کار را میکردند. بنابراین این اتفاق امروز هم در میان حوزه علمیه که شما تشریف ببرید، چه نجف و چه قم میافتد. قرآن امری نیست که مورد رجوع باشد، اما به هرحال قرآن ملاکهای دیگری قرار داده است. ما هم معتقدیم تنها کتابی که میتواند مبنای شناخت ما از وحی باشد، در آن حدی که مطرح میکند، قرآن است. یک دانشجو: روایات هم هست. معتمدیمهر: این خودش روایت است. شما اصالت روایت را که به روایت نمیتوانید موکول کنید. آن روایتی که از حضرت رسول است به این مضمون؛ «روایتی که خلاف قرآن بود، بکوبید به دیوار» چیست؟ بیایید بنشینید و بحث کنید. پس شما جلسات مفصل بگذارید. ما از شما دعوت میکنیم هم در بنیاد بازرگان و هم شما دعوت کنید، بحثهای عقیدتی خواهیم داشت. نهفقط من، دوستان دیگر و اساتید دیگر را هم میگوییم. این هم به این معنی نیست که ما میخواهیم در شما اثر بگذاریم. ما میخواهیم اثر متقابل بپذیریم. هم ما از شما و هم شما از ما. یک دانشجو: فیلم تلاش مذبوحانهای بود که مشی خشونتطلبانه را به نهضت آزادی میچسباند! ملاقلیپور: گفتید مشی خشونتطلبانه به نهضت آزادی اصلا نمیچسبد. اصلا افکار مرا کنار بگذارید. فیلم را یکبار دیگر نگاه کنید. آقای فریدون سحابی میگوید مبارزات پارلمانی یعنی صلحطلبانه درنهایت وقتی برسد به اوجش، میرسد به رادیکالیسم و تندروی؛ این تفکر نهضت است. پس من نگفتم، ایشان گفته است. دبیرکل فعلی نهضت آزادی آقای توسلی، باز من نگفتم. این تکهای از فیلم است. اصلا بحث من نیست. میگوید این سوال اساسی مطرح است که چه میشود از دل نهضت آزادی با مشی اصلاحطلبانه، سازمان مجاهدین خلق با جریان مسلحانه به وجود میآید و بعد هم درادامه میگوید اینها به هیچوجه از ما جدا نشدند که اختلافنظرشان را با آقای ابوالفضل حکیمی گذاشتند. آقای حکیمی میگوید اینها از ما جدا شدند که اگر من جزء نهضت آزادی بودم، میگفتم آقای ابوالفضل حکیمی حداقل اگر باشد خیلی بهتر دفاع میکند تا دیگران. چرا هم دارد؟ افرادی که جلوی دوربین هستند. آقای مهدی جعفری از کسانی بوده که در سازمان مجاهدین خلق اولیه هم بوده است. آقای توسلی رابط نهضت آزادی به همراه شهیدرجایی بوده است. رابط نهضت آزادی با سازمان مجاهدین خلق بودند. البته با این تفاوت که شهیدرجایی هم از نهضت آزادی در سال 58 بیرون آمد و علنی اعلام کرد و هم در داخل زندان قبل از انقلاب از سازمان مجاهدین جدا شد. درباره اینکه خواندن کتاب راه طیشده چه ربطی دارد؟ خوارج هم کتاب میخواندند، این حرف را میان مباحث توضیح میدهم. ببینید مبحثی هست، مثال میزنم، یک استاد فیلمسازی داشتم، به من گفت راحت فیلم میسازی علی؟ گفتم چطور؟ گفت همه را میدهی به بچهها میبینند. گفتم خب. گفت اگر حرفت اشتباه باشد، نمیتوانی بروی ذهن آدمها را پاک کنی. میخواهی چه کار کنی؟ گفتم پس چهکار کنم؟ دچار بیعلمی میشوم. گفت با احتیاط فیلم بساز. گفتم چه کار کنم؟ باز ممکن است اشتباه کنم. گفت چراغ دستت باشد. گفتم چراغ چیه؟ گفت قرآن، انبیا، اولیا؛ یعنی تامل. دو سال و نیم طول کشید یک فیلم ساختم، تازه گروهی. آقای امین نوروزی و آقای حامد تقیزاده و خیلیها بودند. اتفاقا فیلم معلوم است که یک جوان مواجهه دارد. حداقل این به نظرم معلوم است مواجهه یک جوان با نسلهای قدیمی است. حداقل هر چیزی که معلوم نباشد، این موضوع معلوم است. اینکه خوارج را میگویید، خوارج هم همان اشتباه حنیفنژاد را دارند که فقط میگویند، فقط قرآن. ان الحکم الا لله. یعنی قرآن در قرآن. اینها میگفتند فقط راه طیشده. مهندس بازرگان کتابهای خوب هم دارد ولی کتابهای بد هم دارد. اما یک سوال اگر یکی آمد مثل حنیفنژاد و مثل شاگردان دیگرت که مبارزه مسلحانه را خودت دستت را بالا بردی و به آنها گفتی. آیا بستهنگار هم میگوید یک نفر نمیگوید، دو نفر میگویند. آقای توسلی میگوید اینها از ما جدا نشدند، اینها از دل ما بیرون آمدند. در فیلم سه نفر بودند. یک دانشجو:نهضت آزادی زندان بودند، آنها از دل نظام استبدادی بیرون آمدند. ملاقلیپور: نامه مهندس بازرگان ببینید که میگوید فرزند مجاهد و مکتبی عزیزم. مجاهدین خلق شما فرزندان نهضت آزادی هستید. در سال ۱۳۴۳ که در زندان بودیم، به دنیا آمدید این را مهندس بازرگان میگوید و کتابهای نهضت هم کتاب انقلاب اسلامی در آنجا هست. در نامه میگوید و راه خود را پیش گرفتید. حالا جالب است که سازمان مجاهدین اگر سرچ کنید در گوشیتان. روی پرچم و آرمش زده است سال 1344. مهندس بازرگان از شکلگیری نطفه یعنی سال 1343 یعنی همان موقع که دستش را بالا برد، میگوید. این یعنی چه؟ یعنی تاریخ پنهانی سازمان را میگوید که خود مهندس بازرگان در نامه میگوید «و راه خود را پیش گرفتید، بدون آنکه از خانه فرار کرده یا اخراج شده باشید.» این موضوع در روزنامه میزان نهضت آزادی بود. پس از ملاقات با استاد تعلیقشده صادر شد
دستور دکتر ولایتی برای بررسی سریع و عادلانه پرونده استاد تعلیقشده
تعداد بازدید : 23
با پیگیری رئیس هیاتموسس و هیاتامنای دانشگاه آزاد اسلامی، پرونده یکی از اساتید رشته علوم ارتباطات دانشگاه تهران مرکزی توسط مرکز بازرسی ویژه هیاتامنای این دانشگاه بررسی میشود. به گزارش «فارس»، با پیگیری رئیس هیاتموسس و هیاتامنای دانشگاه آزاد اسلامی، پرونده یکی از اساتید رشته علوم ارتباطات دانشگاه تهران مرکزی توسط مرکز بازرسی ویژه هیاتامنای این دانشگاه بررسی میشود. در هفتههای گذشته پرونده تعلیق فعالیت یک استاد روزنامهنگاری بازتاب زیادی در شبکه های اجتماعی داشت و دانشجویان این استاد تلاش زیادی کردند تا صدایش شنیده شود. حالا پس از یک ملاقات با استاد تعلیقشده، علیاکبر ولایتی در این زمینه دستور رسیدگی منصفانه و سریع به پرونده را صادر کرده است. در همین میان حوریه دهقانشاد میگوید: «بعد از نامه من و شاگردانم برای فرجامخواهی به بازرسی ویژه هیاتامنای دانشگاه آزاد اسلامی، این فرصت را بهدست آوردم تا ملاقاتی با شخص آقای دکتر ولایتی داشته باشم. در این ملاقات ایشان لطف کردند و دستور سریع برای بررسی پرونده را صادر کردند و گفتند در جریان این ماجرا قرار گرفتهاند و نامه من، دانشجویان و توئیتهایآنها را ملاحظه کردهاند.»او ادامه میدهد: «باید از آقای دکتر ولایتی و هیاتامنای دانشگاه آزاد اسلامی تشکر کنم که صدای من را شنیدند و این فرصت به من داده شد تا پرونده یکبار دیگر بررسی شود و حرفهای من هم شنیده شود. ایشان فرمودند درباره این پرونده دستور بررسی سریع و منصفانه دادهاند.» |
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|